رمان در تعقیب شیطان

#در_تعقیب_شیطان_پارت_183

- خب پریسا دیگه باید حرکت کنیم تا محل مورد نظر باید تلپورت محافظت شده انجام بدیم از اونجا باید پیاده بریم تا دخلش رو بیاریم. پس دستم رو بگیر فقط دعا کن اتو خواب زرهش رو دربیاره..

آروم دستش رو گرفتم و توی چند ثانیه به مقصد رسیدم.

من: رسیدیم؟

- نه این تلپورت محافظت شدست اول در مسیر هایی که تراکم انرژی زیاده تلپورت می کنیم و بعد از ایجاد چند انحراف به مقصد می رسیم.

بعد از چند بار تلپورت به مقصد رسیدیم.

پاتریک: پریسا اون ساختمون رو می بینی؟

- آره.

با دستش ساختمان دو طبقه ای رو نشون میداد که به شکل وحشتناکی طراحی شده بود به شکل جمجمه و پنجره هاش هم شبیه سوراخ های گلوله ای بود که توی جمجمه ایجاد شده بود. ساختمونی سیاه و مخوف و بوی جادوی سیاه رو از هر جاش می شد حس کرد.

- ما باید بریم روی سقف خونه و از سوراخی که روی سقفه خودمون رو به لایه ی چوبی خیلی نازک زیرسقف برسونیم البته از نظرعلمی بهش میگن سقف کاذب. بعدش هدف رو توی تختش نابود می کنیم.

به سرعت به طرف ساختمون دویدیم به خاطر کفش های مخصوصمون هیچ صدایی ایجاد نشد چند بار برای اینکه از دید نگهبان ها مخفی بشیم خودمون رو توی سایه های تاریک مخفی کردیم. خیلی زود زیر سقف کاذب بودیم. هدف که توی لباس خواب بود روی تختی دراز کشیده بود و یه شیشه که فکرکنم شراب بود روی میز کنار تختش بود پاتریک آروم دستش رو برد به طرف چاقوی مخصوصی که به یک زنجیر بلند وصل بود . به من نگاهی کرد و گفت تو باید این کاررو انجام بدی.

با اینکه تردید داشتم اما دستم رو بردم به طرف خنجرم که مثل پاتریک زنجیر باریک و بلندی بهش وصل بود آروم زنجیر رو کمی تاب دادم و خیلی سریع به طرف قلبش پرتاب کردم به محض رسیدن چاقوبه سینش لباس سفیدش پر از خون شد نزدیک بود که فریاد بکشه که پاتریک با لوله ی باریکی دارت سمی رو به گلوی هدف پرتاب کرد دارت با فوت پاتریک توی لوله به گلوی هدف خورد و صداش قطع شد. با کشیدن زنجیر چاقو رو برگردوندم و پاتریک هم با کشیدن نخ دارت دارت رو از بدن هدف جدا کرد و خیلی آروم از همون راهی که اومده بودیم از خونه خارج شدیم.

در طول مسیری که از محوطه خارج می شدیم نگهبانی ما رو دید و با داد و بیداد کردن باعث شد تموم نگهبان به طرفمون هجوم بیارند. دیگه حال مبارزه ی تن به تن رو نداشتیم خیلی سریع با جادو از شرشون خلاص شدیم. و با تلپورت محافظت شده به خونه برگشتیم. با انجام جادویی لباسم رو عوض کردم.

romangram.com | @romangram_com