#در_تعقیب_شیطان_پارت_168
- امکان داره پریسا. پاتریک اسم رمزیه بین جادوگرای ده ستاره اینکه وقتی اسم پاتریک رو می شنون متوجه میشند که من هستم. اسم رمزیه تا بتونم خیلی راحت توسط نیروهای خودی شناسایی بشم. من با اسم پاتریک به سازمان ها رسیدگی می کنم اینجوریه که منو می شناسند.
- خب پاتر... خب سیاوش خان حالا وضعیت ما چجوریه؟ باید دقیقا چیکار کنیم؟
- معلوم نیست؟ باید منابع انرژی رو از کار بندازیم تا جسد متعفن ملفیسنت احیا نشه.
- خب حالا چجوری باید این کار رو بکنیم؟ خب اول باید شناسایی کنیم ببینم که منبع انرژی چیه اگه جسم بود با یه جادوی ساختار شکن نابودش می کنم اگه ارباب تاریکی بود اون وقت یه فکری به حالش می کنیم.
یه لحظه چیزی توی ذهنم سوت کشید . پاتریک یه نفر پشت در خونست.
- چی؟
- تُن صدام رو کم کردم و خیلی آروم گفتم: یه نفر پشت دره.
پاتریک خیلی آروم به طرف در رفت و در رو یه دفعه باز کرد و دید که مردی ردا پوش پشت در ایستاده.
پاتریک: کی هستی ؟ چی می خوای؟
مرد سلام کرد تن صداش خیلی برام آشنا بود. پاتریک یا سیاوش مرد رو در آغوش کشید و اون رو به داخل دعوت کرد. وقتی وارد شد تونستم رنگ آبی براق شنلش رو تشخیص بدم شنلی که خیلی برام آشنا بود. مرد کلاه شنل رو از سرش برداشت درکمال تعجب دیدم که ساسانه. آره خیلی وقت بود ندیده بودمش اما یه جورایی دلم براش تنگ شده بود.
ساسان: سلام خوبی پریسا؟
romangram.com | @romangram_com