#در_تعقیب_شیطان_پارت_161
- آره نمیشه حالابی خیال این مهارت بشیم؟
- نه تو برای شکست دادن دشمن باید بدونی که طرف مقابلت چه جادویی انجام میده از چه سلاحی استفاده می کنه و راه های مقابله با این ها رو بدونی وگرنه ممکن نیست بتونی جون سالم در ببری.
چهره ی پریسا باز غمگین شد.
- راه دوم آموزش این مهارت اینه که یک نفر که این مهارت رو بلده اونو بهت منتقل کنه.
- واقعا؟ یعنی چنین چیزی ممکنه؟ پس چرا از همون اول بهم نگفتی؟
- خب چون اون موقع تو حداقلهای دریافت چنین مهارتی رو نداشتی.
- خب من باید چیکار کنم که بتونم یادش بگیرم.
- همون کاری که من بهت میگم روی زمین بشین و چشمات رو ببند من ازجادو استفاده میکنم و مهارت هام رو به صورت ذهنی به ذهنت منتقل می کنم.
- اوهوم.
با نشستن و تمرکز کردن پریسا آماده ی انجام کار شدم. باید خیلی دقت می کردم اگه کوچک ترین اشتباهی می کردم ممکن بود به خاطراتش لطمه ای وارد بشه. برای اینکه مزاحمی نداشته باشم اطرافمون رو یه سپر دفاعی کشیدم و دست راستم رو روی سر پریسا قرار دادم. و شروع کردم به خوندن اوراد عجیب و باستانی.
آلان برکان چزهان لامبو هوکان درسان لامبا کرهاخ چیشماخ لو لاس هاک من و ...
با خوندن هر ورد کف دستم داغ تر می شد هاله ای از انرژی خالص ازکف ذستم به سر پریسا منتقل می شد احساس میکردم که نوعی انرژی خاص از درون رگ هام در حال عبوره و از کف دستم خارج میشه.
romangram.com | @romangram_com