#در_تعقیب_شیطان_پارت_13

- جون مامان دخترم؟

- پس این بابا کی بر می گرده دلم تنگ شده؟

- مامان لبخند مهربونی زد و گفت: نمی دونم والا همیشه میگه به زودی بر می گردم اما الان یک ماهه که رفته .

- سرمو کج کردمو گفتم: مگه بستن یه قرار داد چقدر زمان می بره؟

- نمی دونم...!

داشتیم صحبت می کردیم که پیمان اومد تو آشپز خونه و گفت: بابا امروز باهام تماس گرفت و گفت که بستن قرار داد با این آلمانی ها خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم طول می کشه ممکنه حالا حالا ها اونجا موندگار بشه.

من که از این حرف ناراحت شده بودم گفتم: حالا نمیشه بی خیال این قرار داد کوفتی بشه؟

پیمان همینطور که پشت میز می نشست بلند خندید و گفت: چرا باید بی خیال بشه اگه این قرار داد بسته بشه وضع مالیمون از این رو به اون رو میشه دختر اینقدر ثروت مند میشم که هفت نسلمون هم بخورن بازم تموم نمیشه.

می دونستم داره غلو می کنه. برای همین زیاد گیر ندادم.

بعد خوردن شام ظرفا رو شستم و به اتاقم رفتم تا بخوابم. صبح ساعت 9 کلاس داشتم.

********

با کلی رخوت و سستی بیدار شدم و به سرویس بهداشتی رفتم بعد اینکه آبی به سر و صورتم زدم خواب از سرم پرید و برای صرف صبحانه به آشپز خونه رفتم. قبل اینکه وارد آشپز خونه بشم دیدم که مامان داره با تلفن حرف می زنه خیلی آروم صحبت می کرد تا کسی نشنوه. برای اینکه از موضوع سر در بیارم آروم پشت دیوار مخفی شدم تا حرفاش رو بشنوم.

romangram.com | @romangram_com