#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_48
برای دومین بار
- الووووو ؟
- سلام خاله مینو خوبید ؟ آرام هست ؟
چه نازی میده به چشماش این مینو خانم .
- سلام دختر قشنگم . شما بودی زنگ زدی صدات نمیومد
- نه خاله اولین باره زنگ میزنم . دلی کجاس ؟
صدای بلند تلفن خوب مکالمه هر دوشون رو به گوشم می رسونه . یه قلقک کوچولو به مامان مزه میده ( بدو مرغت سوخت ) با یه خداحافظی هولکی و آبکی گوشی رو دست من می سپاره . ای خدا از دست این مامانا ، همشون اینقدر شکاک و مراقبن یا این مامان مینوی ما یه استثنا شده ؟
دوستی خانوادگی و همین طور منو کیانا دلیل رفت و امد بی دردسرمون با هم شده بود و گرنه با اخلاقای مردای این خونه مگه میشد به این راحتی ها پا از در بیرون بزاری . کلی باید ایست بازرسی رد کنی تا برسی به مقصد والا من به شخصه اینقدر تو جاده ایست بازرسی ندیدم هر چند تو نود در صد این رفت و آمد ها مامان مینو پایه درجه یک من بود با خاله ساجده که بهم می رسیدن باز شدن سر درد و دلشون همانا و برگشت سه چهار ساعته به خونه ها همان . از روزای خوش نوجوانی ، از خونه پنج دری آقا جونم ، از پچ پچ کردن علاقه دایی مهدی که به لطف جناب سرهنگ تو همون دوران سوخت. منو کیانا خیلی ریز فضولی میکردیم که با شنیدن این پچ پچ اونقدری دست مامانش دادم که کفری شد با یه " چشمت دراد " خشمش رو کوبید به سرم . کیانا هم مث من در جریان همه چی بود گاهی میشد که برای مامانش همدردی میکرد و غصه میخورد بابت عشق ناکامش و گاهی حس دخترونه اش طرف باباش رو میگرفت حتی کیانی هم تو دو راهی عقل و احساس گیر میکرد . یاد دایی مهدی می افتم مامان میگفت که با رفتن خاله ساجده بعد دو سال حبس سیاسی ش با دختر یکی از بزاز های قدیم همراه شد مامان گفت با این ازدواج شد سقز دهن این زنای سبزی پاکن که همه جا رو پر کردن " مهدی سهیلا رو برای پولش گرفته " دایی هم اهمیتی به این حرفا نداد و حتی جهاز زن دایی سهیلا که عاشقانه دوستش داشت و داره قبول نمیکنه کوچکترین کمکی رو ازبابای زن دایی رو رد میکنه تا کم کم مردم خسته میشن از یاوه بافی . ثمره عشق یه طرفه سهیلا هم میشه دختری به اسم ساجده ، وقتی اینا رو برای کیانا گفتم مث ابر بهار که نزدیک اومدنش بود گریه کرد و تنها تونست بگه " چه وفادار "
چقدر دایی مهدی با این دختر بزرگ کردنش حسادت کل دخترای فامیل رو دستکاری کرد ،مگه پدرای فامیل جرات داشتن حرف بزنن یعنی حرف میزدن دخترا زود دهن پر میکردن " برو از آقا مهدی یاد بگیر " ساجده خانمه سی ساله هنوز هم داره نون این خاطر خواهی رو میخوره . ای روزگار چه خوب گفتن زمین گرده حالا بعد این همه سال دایی مهدی کجا و خاله ساجده کجا ؟ زندگی این کجا ؟ زندگی دایی کجا ؟ عمو کوروش کخ خوب تونست خواسته اش رو به دست بیاره سهیلا چی ؟ اون چقدر از خودش گذشت چقدر خود واقعی اش رو گشت تا رسید به اینجا ؟ اگه یه روزی همدیگرو ببینن چی میشه ؟ عمو کوروش چه حالی میشه ؟ میشه گفت از سنشون گذشته عشق و عاشقی ؟ ای جونم عمو کوروشِ خودم که با اومدنش دو تا دست گل تحویل جامعه بشری داد که یکی بشه بهترین دوست یکی هم بشه ...
همیشه می دیدم عمو کوروش با چه احترام و محبتی با خاله رو به رو میشه ساجده صداش نمیزد " خانمم " این اسم دوم خاله بود . چی میشد عمو یه خورده از این وجنات نایابش رو به پسر بد عنقش ارث میداد آخه پول چه بدرد ارث دادن میخوره خودش که خوب بلده پول در بیاره بره و قایم کنه نمیخواد بگید میدونم دارم چرت میگم ولی چه کنم دلم اینو میخواد .
romangram.com | @romangram_com