#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_38

- به چی فکر میکردی ؟

- چرا زود از سر میز شام ....

- سوال با سوال نداشتیم مث همیشه رک و پست کنده بدون پرده بگو به چی فکر میکردی ؟

با اون لحن و صدای آرومش میخواستو اجبار میکرد منم آروم باشم

- به امشب به تو و کیان

- به اینم فکر کردی امشب سر میز شام خودت رو کوچیک کردی ؟ به این فکر میکنی ؟

- داداش به خدا اینجوری که تو فکر میکنی نیس .

- پس چه جوریه ؟ پس دردت چیه ؟ پس چته که سوزنت رو آقا کیان گفتن گیر کرده ؟ ( کلافه دست تو جیب شلوار گرمش بلند میشه ) ندیدی ؟ ندیدیش چقدر تحقیرت کرد ؟ چشم غره ش رو ندیدی ؟ طعنه تو کلامش هم حس نکردی ؟ ندیدی اصلا تو رو هم به هیچی حساب نکرد ؟چرا شان خودت رو پایین میاری ؟ چرا مث سایه ای که دنبال جسمشه ول کنش نیستی ؟ آرام بزرگش نکن ، هرچی بزرگتر شه شکستنی تر در نتیجه خورد شدنش دردناک تر میشه ، مشتت رو باز کن بزار این بازی بچگونه در بره ، بزار این التهاب قلبیت آروم شه . با همون بی محلی هاش تحقیرت میکنه با هم صحبت نشدن باهات خوردت میکنه چرا نمی فهمی آرام ؟ ( دست روی پیشونی پر عرقش می کشه ) من نمیگم کیان پسر بدیه اتفاقا بر عکس یه آقای به تمام معناست چون حرمت خونه و دوست و رفیق سرش میشه میتونست با اون طناب هایی که دستش میدی هر غلطی بکنه ولی مرده حرمت نگه می داره . تو کار موفقه تو زندگیش سرش بالاست آره راست میگی حق با توء یه مرده ایده آله ولی می شکنم وقتی با تو اینجوریه چشم روی همه این پوئن هاش می بندم عصبی میشم حتی به خودش زحمت دادن جواب سوالت رو نمیده ، دلم میخواد باهاش دست به یقه بشم در برابر این همه پذیرایی بزار و بردار یه تشکر خشک و خالی هم ازت نکرد .خودتم دیدی که خداحافظیش بی دلیل به تو با همه فرق کرد ، جانِ من دیدی؟ ( سر افکنده یه اره آهسته تحویل دادم ) . آرام ، جان من که میدونم برات عزیز و حرمت داره بس کن ، تو دختر هیجده نوزده ساله تازه بلوغ زده نیستی از سن بلوغت گذشته تو سنی نیستی که از هر کسی خوشت بیاد عاقل باش غرورت رو حداقل برای خودت نگه دار اگه اینو از دست بدی تو خالی میشی . من بهت نگفتم پشتتم ؟ نگفتم روزی کسی رو عاقلانه دوست داشته باشی تا تهش باهاتم ؟ گفتم پشتتم تا حس نکنی بی کسی بی پشت و پناه باشی حتی تو راه عاشقیت ، اصلا شاید اونم از دخترایی که بهش بچسبن بدش بیاد شاید اونم یکی مث خودت باشه دلش بخواد خودش جذب کسی شه خودش دنبالش راه بیفته دلارامم کیان مث خودت رک و بی حاشیه حرف میزنه صاف میره سر اصل مطلب نزار این حقیقت رو تو چشمت بزنه که بهش آویزون شدی اون موقع میشی یکی مث من ، باید خوب یادت باشه اون شب لعنتی نجمه چقدر راحت تو چشمم زد که تمام مدت بهش آویزون بودم ، فکر نکردی چرا این همه سال دارم خود خوری میکنم چرا نتونستم آروم شم ؟ چون تک تک حرفاش داره تو مغزم پیاده روی میکنه خیلی راحت بدون هیچ شرم و رودروایسی گفت " این دوست داشتن نیست آویزون شدنه " آخر این همه علاقه میشه این ، آرام بد شکستم میدونم درد داره پس بهم حق بده نخواهم توهم درد منو بکشی ، تو دختری ظریف تری حساس تری بدتر میشکنی ببین منه به اصطلاح مرد اینه حال و روزم بعد هفت سال هنوز نتونستم سرپا شم پس حق بده برات نگران شم ، نزار خودم جلوت در بیام لطفا خودتت تمومش کن .

خسته از یه نفس حرف زدن کنارم می شینه اما باز با جوابم آتیشی بلند میشه

- داداش زیادی بزرگش کردی این وسط هیچ علاقه ای ....

romangram.com | @romangram_com