#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_10
- ول کن این گردن رو شیکست
- داداش گلم پسر خوبم بخند بعد بریم
- هر روزی که میخوای با من بیای من باید اندازه عمری حرص بخورم
آسانسور از طبقه چهارم رسید طبقه سوم درست رو به روی منو داداشی ، در کشویی کنار رفت . شروع شد فصل جدید قبل از شروع سال جدید .اولین چیزی که نگاهم رو خرید دختر خوش پوشی با مانتوی حریر قرمز رنگش بود ( یعنی تو سرما با این مانتو حریر میره بیرون ؟ ) یه لبخند نمکی رو لباش نشست به عنوان سلام از روی ادب سری تکون داد و با همون ظرافت کمیاب با اشاره به داخل دعوتمون کرد . صدای داداشی چشمای زوم شدمو رو از دختر کشید ، یه لبخند هول هولکی زدم تا چشمای هیزم جمع شه
- سلام صبح بخیر آقای سیدی شما بفرمایید همگی جا نمیشیم اذیت میشید .
تازه نگاهم افتاد به پسر نه چندان قد بلند اما چهار شونه که نصف تنه اش پشت همون به اصطلاح آقای سیدی پنهون بود . خب اینجا چه خبره ؟ این جمع مذکر و مونث کین که بهرام خان میشناسه اما من نه ؟
- بیا تو پسرم راهی نیست دوستانه می ایستیم .
به به چه آقای روشن فکری یعنی من اگه همین مسیر رو ادامه بدم باید برم تو بغل این آقای خوش لباس و صد در صد عنق دوستانه وایسم ، چرا که نه ؟ نگاه سر در گمم به داداشی شد مسیر رفتن دستش که پشت کمرم رفت منو انداخت تو مسیر درست ، درست کنار دختر نمکی . الهی قربون داداش با غیرتم . تو همون نیم وجب جای دوستانه ماچ و ب*و*س*ه راه انداختیم . داداش خیلی گرم و دوستانه با آقایون دست داد میخواد بگم که همه حواسم رفته سمت این آقای خوش تیپ که زورش میاد سلام کنه ؟ هر چی شازده سلام بلد نبود دختر خنده نمکی خیلی سنگین جواب عرض ادب داداشم رو داد .
داشتم سر انگشتی حساب میکردم همچین مردی چند تایی باید بانو کنارش باشه که دست دختر نمکی جلوی چشمم دراز شد
- سلام عزیزم من کیانام خوشبختم
romangram.com | @romangram_com