#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_97

با بی حوصلگی رو به کریستین پرسید: چطور؟

کریستین پرسید: چی چطور؟

نفسی فرو برد و گفت: چطور خون آشامو نابود کردی؟

با حالتی هیجان زده گفت: با گردن آویز!

برای بار هزارم (!) پوفی کرد و پرسید: ما چند روزه که اینجاییم؟

کاترین موهایش را از روی صورتش کنار زد: اگر بخوایم از لحظه ی ورودمون به بل ریتا حسابش کنیم... حدود... شش روز!

تانیا از جا پرید و جیغ کشان گفت: با این حساب ما تا صد سال دیگه هم به آخرین مقصد نمی رسیم!

کریستین سری تکان داد: نگران نباش قراره فردا حرکت کنیم.

باز هم جیغ کشان: نه! نه! همین الان! همین الان!

کریستین معترضانه گفت: تانیا؟

تانیا دستش را تند تند تکان داد: زود باشین! زود باشین! وسایلتونو جمع کنین!

کاترین نگاه گیجی به تانیا انداخت: تانیا حالت خوبه؟

با نگاه های سرزنش کننده ی آن ها ناچارا سر جایش نشست و نگاه خجالت زده ای رد و بدل کرد!

کریستین: می تونیم فردا حرکت کنیم؟

زیر لبی با خجالت گفت: باشه!


romangram.com | @romangram_com