#در_انتظار_چیست_پارت_81


- تو یه فرشته‌ای، درسته؟

- آری.

- می‌تونی سؤالایی رو که دارم جواب بدی؟ یعنی از طریق خدا...

فرشته لب‌های سرخش را جمع کرد، چروکی به لب‌هایش افتاد، سرش را به نشانه‌ی مثبت تکان داد و سکوت کرد. نگار دقیق‌تر به او خیره ماند و با جدّیت گفت:

- چرا این همه اتفاقات بد و ناگوار داره تو جهان اتفاق میفته؟ مگه خدا مهربون و بخشنده نیست؟ پس چرا کاری نمی‌کنه؟ هر روز هزاران نفر به‌خاطر جنگ و گرسنگی می‌میرن، هزاران نفر به‌خاطر ظلم و ستم و دیکتاتوری به زندون میفتن، هزاران نفر دارن تو بدبختی زندگی می‌کنن؛ پس خدا چرا کاری نمی‌کنه؟

- تا جهان به منجی اعتقاد کامل پیدا نکند و نیازمند به خدا نشود، این وضع ادامه دارد فرزند آدم.

نگار نفس عصبی‌ کشید و ابرو‌هایش را بیشتر در هم کرد، قدمی به فرشته نزدیک

گشت و با لحن سردی گفت:

- فکر می‌کنی منجی به این اتفاقات بد راضیه؟ فکر می‌کنی منجی به این همه ظلم رضایت داره؟

- و تو فکر می‌کنی که خداوند به این ظلم‌ها راضیست؟

سکوت مرگباری بینشان حاکم شد. نگار با چشمایش به دنبال حقیقت می‌گشت، چه چیز درست است؟

- معلومه که نه؛ اما اون بی‌گنا‌ه‌ها چه تقصیری دارن که...

romangram.com | @romangram_com