#دنسر_پارت_77
من آماده بودم و منتظر اون خواننده ی نکبت بودیم تا آماده شه! مرتیکه ی هیز کارش از من بیشتر طول میکشید!
یه گوشه نشسته بودم و دست به سینه با صورتی اخمو منتظر بودم. صداشو از کنارم شنیدم:
-حالا چرا انقدر با خشونت نشستی؟! از دستم ناراحت شدی؟
لبخند دوستانه ای بهش زدم و گفتم:
-نه بابا ناراحت برای چی؟
بردیا: گفتم شاید چون بهت گفتم رقاص تازه کار دلخور شده باشی.
-نه خب واقعیته دیگه. فقط از انتظار کشیدن بدم میاد.
بردیا: آهان... پس رقاص کوچولوی تازه کار ما عجوله!!
-کوچولو!!؟
بردیا: آره! آخه وقتی از مسعود پرسیدم گفت 18، 19 سالته. نسیبت به بقیه ی رفصنده ها سنت کمتره ولی خب... کارت از بعضیاشون بهتره.
-باعث خوشحالیه...
-بلند شو بریم باید شروع کنیم. ولی یادت باشه بعد از کار بیا پیشم کار واجبی باهات دارم.
-باشه.
رفتم جلوی دوربین. بردیا گفت:
romangram.com | @romangram_com