#دنسر_پارت_195
-کوووفت! 2 روز نبودم پرو شدیــــا!!
خندید و نشست پشت میز...
از بعد از مراسم عروسی توپی که گرفتیم خیلی عوض شده بودم. سیگارو گذاشته بودم کنارو فقط گاهی مشروب میخوردم. الویت زندگیم شده بود بردیا و بعد چیزای دیگه. هر روز یشتر از دیروز دوستش داشتم و این علاقه بعد از جدایی کوتاهی که داشتیم خیلی بیشتر شده بود. یه جورایی قدر همدیگه رو بیشتر میدونستیم.
بعد از فوت مامانی خیلی ناراحت بودم... وصیت کرده بود که قدر جوونی و عشقمون رو بدونیم و خیلی مراقب همدیگه باشیم. تمام اموالشو هم باری ما گذاشته بود. برای مراسمش با هر بدبختی که بود رفتیم. خیلی میسوختم از اینکه زودتر نرفتم ببینمش. به هر حال اون بود که بردیا رو سر راه من قرار داد. هر چی داشتم رو از اون داشتم.
بردیا طاقت ایران موندن رو نداشت و میخواست زودتر برگردیم...
نمیدونست که پرواز واسه کوچولویی که 1 ماهه توی وجودمه خوب نیست!!
پایان
romangram.com | @romangram_com