#دنسر_پارت_18


-بله..

-به پسری علاقمندی؟!

-نه مامانی. به خدا تاحالا حتی دست یه پسرم بهم نخورده.

-عاطفه هم که هم سن و سال تو بود خیلی قشنگ میرقصید. میتونی برام برقصی؟

-الان!؟

-آره...

-خب.. راستش یکم خجالت میکشم.

-خجالت نداره که!

-اگه اجازه بدید باشه برای یه وقت دیگه.

-هرطور راحتی. میرم تماس بگیرم برای شناسنامه ت و اون تغییراتی که گفتم. آماده باش که فردا روز بزرگیه!





رفت و منو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت!! نمیدونستم قراره چی بشه اما مثل هر آدم دیگه ای از تغییراتی که قرار بود توی زندگیم بیوفته خوشحال بودم و یکمی هم میترسیدم!


romangram.com | @romangram_com