#دنسر_پارت_16


-اهل مقدمه چینی نیستم. میدونی که صد در صد تا الان خانوادت متوجه نبودت شدن و دارن دنبالت میگردن. احتمالشم هست که به اینجا هم سر بزنن. بعدش اگر پیدات نکنن میرن پیش پلیس و عکستو توی وزنامه ها پخش میکنن. اون وقته که هم واسه من بد میشه هم اسه خودت. اون حاج علی ای که من میشناسم اگه پیدات کنه....

راست میگفت!! به اینجاش فکر نکرده بودم. عجب احمقی هستم من!!

من: حق با شماست. راستش انقدر عجولانه تصمیم گرفتم و عمل کردم که به اینجاهاش فکر کرده بودم... شما فکر خاصی ندارید؟!

-اِی... یه چیزایی تو سرمه. اول بگو ببینم مدرسه میری؟

-بله. توی دبیرستان (...) درس میخونم.

-چه رشته ای؟

-تجربی.

مامانی کمی فکر کرد و گفت:

-خب... تو که بالاخره باید درستو بخونی. درسته؟

جواب ندادم. دلم نمیخواست رشته ای که علاقه ای بهش ندارمو بخونم! من یه آدمیم که خون ببینم غش میکنم بعد هر روز باید تشریح قلب گوسفند و روده ی قورباغه و چشم گاو رو انجام بدم!! اه اه اه...

من: بله. ولی خب... خب... میدونید چیه...

-رشته ات رو دوست نداری؟!

چه باهوش!


romangram.com | @romangram_com