#دنسر_پارت_156


بردیا: چرا انقدر دیر کرده؟ همیشه یک ساعت بیشتر طول نمیکشید. یه ربع دیر کرده.

لبخندی نشست روی لبم. با همون لبخند رفتم تو و بعد از سلام کردن به کامی یکی زدم روی شونه ش وگفتم:

-خسته شدی. برو بشین من میرم جات وایمیستم.

قبلا هم از بردیا و هم از کامی یاد گرفته بودم که باید چیکار کنم.

کامی: از پسش بر میای؟

-آره بابا. بعدشم نیومدم همین جایی دیگه! میای کمکم.

سری تکون داد و اون طرف نشست. بردیا توی اتاق شیشه ای پشت میکروفون بود و هنوز منو ندیده بود. رفتم جلوی شیشه و جای قبلی کامی نشستم و براش دست تکون دادم. لبخندی زد و متقابلاً برام دست تکون داد! گفت:

-چرا دیر کردی؟

-کارم طول کشید... هیـــش! آماده ای!؟

مثه بچه ها سرشو تکون داد. لبخندی بهش زدم و دستمو از روی دکمه ای که صدای منو براش پخش میکرد برداشتم و آهنگ رو پلی کردم. بردیا در حالی که منو نگاه میکرد شروع کرد به خوندن. قرار بود برای موزیک ویدیوش برقصم. در حالی که با آهنگ لب میزدم روی به روی شیشیه ایستادم و شروع کردم به رقصیدن. بردیا هم با یه لبخند خوشگل نگام میکرد!:

من عاشق حرف زدنات

دلم میریزه با صدات

چشم نخوری با خوبیات


romangram.com | @romangram_com