#دنسر_پارت_150
پیک نیک عاشقانمون با یه آب بازی جانانه به پایان رسید! بردیا مسیر برگشتنو کولم کرد و تا ماشین برد!
توی ماشین نمیدونم چی شد که خوابم برد! چه روز خوبی!
روزا خوب و عالی یکی یکی میگذشتن و من هر روز بیشتر از روز قبل به بردیا علاقه مند میشدم. اونم همیشه حواسش بهم بود و هوامو داشت. توی این یک ماه اخیر هیچ مشکلی نداشتیم. با مامانی هم تقریبا دو روز در میون صحبت میکردیم و در جریان کل رابطمون بود و از این قضیه راضی به نظر میمومد.
توی اتاق ضبط بودیم با بردیا. چند تا کار دو نفره داشتیم که باید باهم ضبطشون میکردیم. وقتی کارمون اونجا تموم شد باهم رفتیم سر لوکیشن من. فیلمبرداری داشتم. یه رقص بابا کرم بود با یکی از خواننده های سرشناس و محبوب ایرانی. لوکیشن توی یه هتل لوکس بود. بردیا هم کارگردان کار بود.
رفتیم توی یه اتاق و لباسمو پوشیدم. یه پیراهن تنگ که بالا تنه ی سفید و پایین تنه ی مشکی داشت. و روی کمرم بند میخورد. تنگ بود و قدش تا روی رونم میرسید. توی تنم خوشگل بود. نشستم روی صندلی. یه پسری اومد موهامو فر کرد و بعدش یه خانوم اومد آرایشمو انجام داد. کفشای پاشنه بلند مشکی پام کردم و یه کلاه شاپوی مشکی هم گذاشتم روی سرم و توی آیینه ی قدی خودمو برانداز کردم. رنگ هاله ی مشکی گرفته بود. خوبی چشم تیله همین بود دیگه!! اما یخواستم پررنگ تر از این باشه برای همینم یه لنز مشکی گرفتم و گذاشتم توی چشمام. حالا درست شد. یه نگاه به نگین خوشگلی که تازه زده بودم گوشه ی بینیم انداختم. خیلی خوشگل بود دوسش داشتم! اول میخواستم روی لبم بزنم که بردیا نذاشت. فقط روی نافم و بینیم زدم.
یه نفر اومد صدام کرد که برم. سیگارمو خاموش کردم و رژ قرمزمو تجدید کردم و رفتم بیرون. چندتا مشروب ریخته بودن برای فیلم برداری. 2 تاش رو کش رفتم و یکی شو دادم به بردیا و یکیشو خودم رفتم بالا. بردیا نگاهی به سرتا پام کرد و گفت:
-خوشگلـــه رووو!
خدا رو شکر به لباسمو آرایشم گیر نمیداد. ولی وااای به اون روزی که میدید یه پسر بهم دست بزنه یا باهام گرم بگیره!! قـــاطی میکرد!!
خندیدم یه چشمک بهش زدم و رفتم جلوی دوربین. بردیا نشست و با لبخند به صفحه ی مانیتوریش نگاه کرد. یه اشاره کرد. همون موقع آهنگ رو پخش کردن و منم با تسلط کامل شروع کردم به رقصیدن. بردیا گفت روی ریتم آهنگ برم سمت دوربین و برقصم. یکم که نزدیک شدم گفت:
-کات. خوب بود. خب بریم سر پارت بعد.
چندتا زنو مرد ریخت توی صحنه و روی مبل نشستن و خواننده رو هم ول کردن اون وسط که لب بزنه و منم باید هی میرقصیدم و وسط اینا راه میرفتم.
اون پارتم تموم شد و رفتم سر قسمت بعد که من باید کنار خواننده میرقصیدم. وقتی بردیا علامت داد شروع کردم به رقصیدن. یهو خواننده همون طور که لب میزد دستشو آورد دور کمرم حلقه کنه که یهو بردیا مثه پلنگ پرید جلوی دوربنیو بین ما دو تا قرار گرفت و رو به اون گفت:
romangram.com | @romangram_com