#دنسر_پارت_124


-اوکی راحت باش

چشمکی بهش زدم که خندید. بدو بدو رفتم توی اتاق و فلشمو وصل کردم به باند و آهنگو پلی کردم و رفتم وایسادم جلوی آینه های و با شروع شدن آهنگ روی ضرب هاش حرکتامو میزدم و حفظ میکردم. آهنگ که تموم شد صدای دست زدن اومد. سرمو برگردونم و دیدم بردیا جلوی در اتاق ایستاده و داره دست میزنه. نگاهمو که دید گفت:

-واقعا حرف نداشت.

-مرسی.

همون موقع آهنگ بعدش پلی شد و آهنگ به تو نزدیکم خودم و بردیا بود که قرار بود واسش کلیپ درست کنیم. چهارزانو زدم روی زمین و به بردیا هم اشاره کردم بیاد بشینه و روی کلیپ فکر کنیم...

با دقت به آهنگ گوش میدادم... یواش یواش یه چیزای اومد توی ذهنم.

کلا از بچگی استعداد خوبی توی تخیل داشتن و تصور کردن داشتم. با تصور چیزی که توی ذهنم بود لبخند زدم و گفتم:

-پیداش کردم!

و مشغول توضیح دادن به بردیا شدم. اون لبخندی که روی لبم بود حالا روی لبای بردیا هم خودنمایی میکرد!





2 روز بعد سر صحنه ی فیلمبرداری بودیم. یه شلوارک مشکی و تاپ قرمز تنم بود. یه آرایش ریز و یه رژ قرمز. موهامو برام فر کرده بودن. چشمام رنگش باحال شده بود. کلاً چشمام یه حالت تیله ای داشت و تم همون رنگ لباس یا آرایشی که داشتم رو به خودش میگرفت. الان یه چیزی مثه طوسی بود که رگه های خیلی کم قرمز داشت. یه رنگ عجیبی بود که خودم تا حالا ندیده بودم ولی بهم میومد!! الان داشتن تیکه ای که بردیا تنها میخوند رو فیلم برداری میکردن که از توی یه ساختمون اومد بیرون و نشست روی موتورش. کات دادن. حالا نوبت من بود. آهنگ روی پلی کردن و گفتن باهاش لب بزنم یا بخونم. رفتم نشستم پشت موتور بردیا و اون حرکت کرد. دوربینم جلوی ما بود و حرکت میکرد. بردیا:

-همه دنیامی


romangram.com | @romangram_com