#دنسر_پارت_116
پشت چشمی نازک کردم و رفتم توی تختم و به دقیقه نکشید خوابم برد. از خواب بیدار شدم دیدم بردیا کنارم روی تخت خوابه. ناخواسته لبخندی روی لبم نشست. یه دونه زدم تو گوش خودم!! بعدشم بلند شدم گوشیمو چک کردم دیدم مسعود تماس گرفته بوده. رفتم بیرون از اتاق و جلوی در وایسادم و با مسعود تماس گرفتم. نمیخواستم بردیا بیدار بشه. هنوز بوق دوم نخورده بود که مسعود جواب داد:
-کجایی تو دختر؟؟
-سلام. خونه ام. خوبی؟
-ببین هیوا یه موقعیت تووووپ برات اوکی شده. تا یک ساعت دیگه خودتو برسون به این آدرس که الان برات میفرستم.
-چی داری میگی!!؟؟ من تازه 2،3 ساعته رسیدم.
-احمق پیشنهاد رقص توی کلیپ جدید آقای (...) حالام نمیخوای بیای!!؟؟ میخوای این موقعیتو از دست بدی؟!
پسره رو میشناختم. خیلی معروف بود. خیلی زیاد!! معروفیتش در حد شادمهر بود. اونقد که تا میگی فلانی همه میشناسن. خب اگر من با این آدم کار کنم مسلماً همه رقصمو میبینن. و این یعنی چی!!؟؟؟ یعنی آروزی من!!
-اومدم اومدم...
بدو بدو پریدم تو حموم و موهامو خیس خیس جمع کردم بالا و یه نامه برای بردیا گذاشتم که دارم میرم. رفتم پایین و ازشون خواهش کردم نیم ساعت دیگه یه سرویس صبحانه ببرن برای اتاقم و بدو بدو زدم بیرون و سوار ماشینم شدم و با یکم پرس و جو لوکیشنی که مسعود فرستاده بود رو پیدا کردم.
با مسعود رفتیم پیش کارگردانش و بعد از اینکه تایید شدم رفتم توی اتاق گیریم و لباسامو پوشیدم و میک آپم انجام شد. رفتم بیرون و یک بار آهنگ رو گوش کردم و برای بار دوم رفتم جلوی دوربین. مثل همیشه هم خودم و هم بقیه از کارم راضی بودن.
یک هفته از برگشتنمون گذشته بود و آلبوممون امروز توی همه ی سایتا پخش شده بود. البته از قبل براش توی شبکه های اجتماعی تبلیغ کرده بودیم و تعداد دانلودها تا الان فوق العاده بالا بود.
توی استادیو کامی بودیم. کامی داشت به کار خودش میرسید و منو بردیا هم نظر هارو میخوندیم. یهو یه چزی به ذهنم رسید.
من: بردیـــا!!
romangram.com | @romangram_com