#چشمان_سرد_پارت_80
-برای همین ماسرگردرودستگیرمیکنیم
-اینجوری که آرادرومیکشونیم بیرون
-نه ماایشون رودستگیرمیکنیم ومیفرستیم ستاد!اونجا هم من باسردارکریمی صحبت کردم که ایشون روبلافاصله بعدازاینکه مامورای مااونجاروترک کردن آزادکنه!بعدهم سرگردباچهره مبدلی که به عنوان علی رفته بودپیش اونابرمیگرده توی گروه وعلت غیبتش روهم بدست آوردن اطلاعات ازشمااعلام میکنه.جاسوس گروه هم فکرمیکنه که ماسرگردروگرفتیم واون خطری براشون نداره واین تازه واردیه آدم ناشناسه!
-امیدوارم عمل کنه!
-منم امیدوارم!چون مابایدقبل ازورودمن به گروهشون جاسوس رودستگیرکنیم وگرنه همه چیزبه هم میریزه
-درسته!
بعدازاین حرف هم اخم کردورفت توفکر.من هم بلندشدم وگفتم
-خوب پس من دیگه برم!معذرت میخوام که امروزباعث عصبانیتتون شدم
لبخندی زدوگفت
-نه خواهش میکنم
امابلافاصله بعدش چشاش روریزکردوگفت
-بعداباهم تسویه حساب میکنیم
من هم سری تکون دادم وگفتم
-ازتسویه حساب نمیترسم!درضمن...
برگشت نگام کردکه من هم باحالت طلبکارگفتم
-پول میزروهم بریزین حساب ستاد
-بله؟
-میزی که شکوندین
-جانم؟مثل اینکه شماباث شدین من اون کارروبکنم
-به من ربطی نداره.شمابه عنوان یه سرهنگ بایدروی خودتون کنترل داشته باشین
اخم کردوگفت
-من روی خودم کنترل دارم
باحالتی شیطون گفتم
-برمنکرش لعنت!ولی بایدپول روبریزین حساب وگرنه مجبورمیشم به دلیل خسارت زدن به دولت دستگیرتون کنم
بااین حرف من لبخندی زدوگفت
-باشه سرهنگ!گردن من ازموباریکتر!پول رومیریزم حساب!شماهم برواستراحت کن!
-بیرونم میکنین؟
بعدهم سری تکون دادم وباتکون دادن دستام گفتم
-مزاحمم دیگه.میدونم
که اون هم باحرکت من خنده ی جذابی کردوگفت
romangram.com | @romangram_com