#چشمان_سرد_پارت_53
-آراد
-باشه باباخیلی خوب
بعدازاین حرف ساکت شدتاجناب پارازت نطقشون روبکنن!ایشون هم برگشت روبه من گفت
بیاین اینجا تانقشه رومرورکنیم
بااین حرفش نظرهمه دوباره به من جلب شدالبته این دفعه نگاه شیطون آرادهم بود
آراد-وای خدا!چه فرشته ای!ماازاین خوشگلانداشتیم که آریا!
پارازیت-بازتواون دهنت روبازکردی؟ایشون سرهنگ رستگارن
آرادبایه نگاه که مثلامیترسیداماازش شیطنت میباریدگفت
-وای خاک برسرم!ببخشیدسرهنگ نشناختمتون!بااون ژستای ترسناکی که شمادارین این قیافه باورنکردنیه
هرکی دیگه بودبااین حرفاش حالش رومیگرفتم امانمیدونم چرادلم نمیومد!حالاهمچین هم میگه نشناختم من که میدونم شناخت!دلش واسه شیطنت تنگ شده بود!دلم خواست یه کم اذیتش کنم واسه همین گفتم
-آخه اون قیافه به قول شماترسناک واسه آدمای پررولازمه
چشاش روریزکردگفت
-پررو؟
-آره
-باکی بودین؟بامن؟
-من اسم بردم؟نکنه به خودت شک داری سرگرد؟
بااین حرف من ساکت شداماآخرش یه چشم غره بامزه بهم رفت!بعدازاون هم جناب پارازیت که معلوم بودیه کم کلافه شده که منتظره نقشه رومرورکرد
قراربودکه من واون وآرادکه مثلاجناب یکی ازدوستای من هستن البته نه دوست پسرا!آخه دوست پسرمن خاک برسرم کرده بعدزده زیرش حالاکه نمیادبامن بیادبریم بقریم!مثلاایشون دوست اجتماعین!ازهمون دلایل خرکنکی که این دخترامیارن!مافقط دوستیم!اه اه!آرادهم که نقش دوست ایشون رودارن!که مثلاتازه ازخارج اومده واومده خونه ایشون چترشده واسه همین آوردیمش مهمونی باخودمون!
حالابماندکه چقدراین آرادسراین موضوع غرزدکه چرا بایدازاین نقشای کنه ای به من بدین!والبته بعدش هم هی خودش رومیگرفت ونصفه فارسی نصفه انگلیسی حرف میزدیه حرفش که دیگه ته خنده بود
-اوه مای اوس کریم!هلپ(help)
خلاصه بالاخره بااین پت ومت سوارماشین شدیم که بریم مهمونی!قبل ازحرکت هم کاملامجهزبه شنودودوربین شدیم البته بگم که من هم دوباره نرم افزاری که واسه نظارت سیستم هاگذاشته بودم روonکردم!این کاررودقیقاموقعی که همه داشتن به دلقک بازیای آرادمیخندیدن انجام دادم!درواقع اون هم بااشاره من سرشون روگرم کرده بود
سوارماشین که شدیم آرادکه روی صندلی عقب نشسته بوداومدجلووصورتش روکردتوصورتم گفت
-خانم مگه من دلقکم که گفتی سرشون روگرم کن!؟پررو پررو بهم اشاره میکنه انگارمن انترم!
اینوکه گفت بایه اخم زل زدتوصورتم که من هم برای اینکه بلانسبت خرش کنم(وای معذرت میخوام ازاین کلمات)بایه حالت شرمنده زلل زدم توصورتش وبایه لبخندمکش مرگماگفتم
-بلانسبت سرگرد!خوب چه کنم شماراحت میتونین نظرهمه روبه خودتون جلب کنین
بااین حرفم انگارخوشش اومده باشه نیشش روبازکردوگفت
-اره راست میگی!بس که خوشگلم همه چشاشون به من
romangram.com | @romangram_com