#چشمان_سرد_پارت_51
همه منتظربودیم که صدای دراومدیکی ازبچه هادرروبازکرداون هم ماشین روآوردداخل واومدتوسالن!معلوم بودحسابی عصبیه!کارت روانداخت رومیزوگفت
-اینم کارت!خواهش میکنم کسی نیادتواتاق!
بعدهم به سرعت دویدتواتاقش!
آراد-چه عصبی بود
-بایدهم عصبی باشه!جلوی همکاراش حرفای خوبی نزده هرچنددروغ!بهتره فعلاتنهاش بزاریم
آرادسری تکون دادوبعدهم روکردبه سروان هدایتی گفت
-سروان شمامیتونیدامشب تواتاق مااستراحت کنین بهتره فعلاکسی پیش سرهنگ رستگارنره
هدایتی سری تکون دادودوباره همه باذهنی درهم سراغ کاراشون رفتن!
ساعت یک نصفه شب بودکه همه به جزگروه دوم اطلاعاتیمون رفتن که بخوابن نگهباناهم توحیاطبودن!من هم توسالن بودم که احساس خستگی کردم اومدم برم طرف دستشویی که وقتی ازکناراتاقش ردشدم احساس کنجکاوی نذاشت بیخیال بشم وبرم
دراتاقش رواروم بازکردم ورفتم توروی تختش مچاله شده بودمعلوم بودحالش هنوزخوب نیت!بهش نگاه کردم به تاپ بندی قرمزویه شلوارک مشکی پوشیده بودازاین که اومده بودم تواتاقش شرمم شد!برای همین فوراپتوروانداختم روش وازاتاق اومدم بیرون
-خوش گذشت؟
باترس برگشتم وبه ارادکه کناردروایساده بودنگاه کردم
-چی میگی تو؟ترسیدم
-میگم دیدزدن دخترمردم خوش گذشت
-گمشودیدزدن چیه؟رفتم ببینم حالش خوبه یانه!
-اره توگفتی ومنم خرباورکردم
-توخربودن توکه شکی نیست اما باورکن چیزی نبود
وبرای اینکه بیخیال من بشه داستان صبح روبراش تعریف کردم که حال طنین بدشده بود
-پس بااین حساب بایدیه مشکلی داشته باشه
-آره احتمالا
-امابازم کارتودرست نبودکه بری تواتاقش
-خوبه بابا!حالاکمترشلوغش کن!
بعدازاین حرف ازش جداشدم ورفتم طرف کاناپه توسالن وروش درازکشیدم
...
طنین
romangram.com | @romangram_com