#چشمان_سرد_پارت_40

-شوخی نکردم راستش تواین موردبه چشماهم نمیشه اطمینان کرد

-آره درسته درضمن میدونم که ازمن هم واسه حرص آریارودربیاری استفاده کردی!!

بااین حرفش یه نگاهی به من کردکه یعنی دیدی قصدت روفهمیدم منم لبخندی زدم ویه هوا گفتم

-معذرت میخوام آخه این جناب پارازیت زیادی رواعصابه!

تااینوگفتم خنده اش رفت هوا!یه دفعه فهمیدم چی گفتم!خدامنوبکشه من که جلومردااینقدربی حواس نبودم

باصدایی که هنوزآثارخنده توش بودگفت

-معلومه زیادی حرصت داده

-کسی نمیتونه حرص منودربیاره امااین آقازیادی مغرورتشریف دارن

-وای اگه بفهمه چی بهش میگی خونت حلاله!

دیدم بایدازخودم دفاع کنم برای همین گفتم

خودتون اول این اسم روبهش تشبیه کردین منم دیدم بهش میاددیگه روش موند





-آره واقعابهش میاد

اینوگفت ولبخندی زدکه من هم درجوابش لبخندی زدم!

...

آریا





دختره نچسب!بایدحالش روبگیرم !

همینطورداشتم قدم میزدم وحرصم روسرکفشام خالی میکردم که صدای خنده آرادبلندشدمیدونستم الان داره بااین خانم مارپل صحبت میکنه!خانم اخم وتخمش برای ماست خنده ودلبریش برای بقیه!

دیگه واقعاحرصم گرفته بودبه سرعت رفتم طرف ساختمون که دیدم هنوزدرگیرسیستم هاست آرادهم که نبوداحتمالاتواتاق بودبه سمت اتاق مشترک خودم وآرادرفتم

هنوزحرص داشتم واسه همین درروباعصبانیت بازکردم که آرادترسیدوگفت

-الحق که راست میگفت

من هم که متوجه حرفش نشده بودم گفتم

-این خانم مارپل چی میگفت

تااین روشنیداول بابهت نگام کردوبعدبلندخندید

-یعنی باهم مونمیزنین

-چی میگی تو؟

-توهم براش اسم انتخاب کردی؟

romangram.com | @romangram_com