#چشمان_سرد_پارت_31
-درسته!فکرکنم خودت دلیلش رومیدونی؟!
-بله.امابدون که میتونی رومن به عنوان برادرت حساب کنی
ازحرفش خوشم اومدبه خاطرهمین لبخنددلنشینی بهش زدم وگفتم
-منم ازاین به بعدسعی میکنم حساب داداشم روازبقیه جداکنم
-مرسی .حالاهم بفرما.طرلان طنین روراهنمایی کن.
طرلان-آبجی بیابریم باخانواده حسام آشناشو.توفقط مامان وباباش رومیشناسی
-باشه بریم
یه نگاه به خودم انداختم وحرکت کردیم که طرلان گفت
-چه خوشگل شدی ناقلا!وای وای پسراچه کارکنن؟فکرکنم تقاضای ر*ق*ص زیادی داشته باشی
-گمشودیوونه.بعیدمیدونم اگه هم کسی درخواست بده بی بروبرگردردمیشه
-وا.چرا؟توکه ر*ق*صت هم خوبه
-عزیزم میدونی که من خیلی وقته نر*ق*صیدم
بااین حرف اخمام رفت توهم.آخرین کسی که باهاش ر*ق*صیده بودم اون ک*ث*ا*ف*ت بود
انگارمتوجه ناراحتیم شدچون بلافاصله گفت
-معذرت میخوام گلم حواسم نبود
خندیدم گفتم
-بروبابامن که ناراحت نشدم بعدش هم توی وره وره جادوکی اینقدرخانوم شدی که اینطورمؤدب حرف میزنی؟
-عزیزم این ازسیاست زنانه است بایدجلوی خانواده اش عالی باشم دیگه
-نه بابا!نمردیم ویع چیزی هم ازسیاست زنانه فهمیدیم
-نه عزیزم توکلاتواین نظرتعطیلی!اصلاکی میگه تودختری به جزظاهرت هیچیت به یه خانوم باشخصیت نمیخوره عین مردای اخمویی!
-بابا!لیدی,دوشیزه,مادام,اولیاحضرت
همینطورکه اینارومیگفتم واردجمع شدیم که طرلان دوباره توجلدخانومانش فرورفت البته قبلش باگفتن خفه منوساکت کرد
-طنین جان باپدرومادرحسام که آشناهستی؟
باهاشون دست دادم واحوال پرسی کردم که مادرش بایه لحن مهربون گفت
-دخترم نمیدونستم تهران زندگی میکنی؟
-درسته فهیمه خانوم.به خاطرکارم اینجام
پدرحسام گفت
-چراسری بهمون نمیزنی دخترم.خیلی خوشحال میشیم
-ممنون آقای تهرانی اماخوب کارم زیادامامطمئن باشین مزاحمتون میشم
romangram.com | @romangram_com