#چشمان_سرد_پارت_27


باشنیدن اسم رستگارجوش آوردم گفتم





-آرادخفه شو

بعدهم روکردم به مامان که بایه حالت مشکوکی به مانگاه میکردگفتم

-من زن نمیخوام

امامامان بازحرف خودش رومیزدبه بابانگاه کردم تاازش کمک بخوام که دیدم عین خیالش هم نیست وداره باطمانینه شامش رومیخوره کلاعادت بابابودتوکارای مامان وبچه هاش دخالت نمیکردواگرهم گاهی چنین اتفاقی میوفتادمحال بودطرف ماروبگیره!پس بیخیال شدم گفتم

-مامان حالاتابعدماموریت یه فکری میکنیم

بعدهم به سرعت بلندشدم تامامان بیشتربهم گیرنده.

...

طنین

اه فکرم حسابی مشغوله مثلااومدم خونه استراحت کنم باتماس طرلان حسابی بهم ریختم مثل اینکه باحسام اومده تهران وحسام هم ازش خواسته تامنودعوت کنه هرچی هم مخالفت کردم گفت





-حسام گفته بایدبیای واگرهم به خاطراونروزنمیای که ازمن ناراحت شدی معذرت میخوام میدونم حق داشتی

آخرش هم تاکیدکردکه برای جمعه تولدحسام روجشن میگیرن که اگه نیای دیگه نه من نه تو!

میدونم مجبورم برم بهتره یه هدیه خوب هم آماده کنم تاهم جنبه کادوی تولدداشته باشه هم عذرخواهی.حالاخوبه هنوزکارای پرونده زیادنشده وگرنه نمیتونستم برم.امروزکه سه شنبه بودبایدفردابرم خریدهم واسه لباس وهم کادو

همینطورکه توفکربودم خوابم برد

آخیش.امروزهم تموم شد.چقدراینجاکه هستم بیشتراحساس خستگی میکنم اونجاهمون سروکله زدن بابهنازسرحالم میکرد.امروزهمش روپای کامپیوتربودم وداشتم رمزگشایی میکردم این غول بی شاخ ودم هم که بالای سرم وایساده بود.دیگه نفسم بالانمیومد.وای حالابایدبااین تن خسته برم خرید.خوبه فرداهم تعطیله البته فقط این هفته چون هنوزکارشلوغ نشده!امروزبابچه هاآشناشدم ازشون خوشم میومدهمه آدمای کارکشته وماهری بودن البته یه خانم هم توگروهمون غیرازمن بودکه نمیدونم چرا مشکوک میزد

وای حالاچی بخرم من که کلاتوخریدکردن واسه خودم هم مشکل دارم چه برسه به اینکه بخوام واسه یه مردخریدکنمبهترزنگ بزنم به بهنازوازش بخوام همرام بیاداونم حتماالان کارش تموم شده

-الوسلام بهناز

-به سلام عشق خودم.خوبی خره؟دیگه یادی ازمانمیکنی.خبریه؟نکنه اونجاکس دیگه ای چشمت روگرفته .حواست باشه هامن هوو موونمیخوام

-بابابهنازخفه! شدیه بارچرت وپرت نبافی

-نه به جون تو

-جون خودت.حالاهم بزارحرفم روبزنم

-خیلی خوب بفرما.مادرفولادزره

-زهرمار.میخوام برم خریدبه کمکت احتیاج دارم.بایدواسه یه مردخریدکنم توکه میدونی من واسه خودم هم نمیتونم خریدکنم چه برسه به یه مرد

-وای خاک برسرم شد.نگفتم دل ودینت روباختی.واسه مرد؟

-گمشوواسه نامزدطرلان میخوام بخرم تولدشه!منم دعوتم.طرلان زنگ زد


romangram.com | @romangram_com