#چشمان_سرد_پارت_26

بعدهم رفت تو!من هم به سرعت خودم روبه اتاقم رسوندم تایه دوش حسابی بگیرم.

امشب بایدموضوع ماموریت روبه مامان وبابابگم آخه ممکنه یه دفعه مجبورشیم بدون خبردادن چندروزدورازخونه باشیم

وای حالاچکارکنم؟بابارومیشه راضی کردآخه خودش هم بازنشسته ی همین حرفه هست امامامان رو؟!

سرشام به آراداشاره کردم که شروع کنه اماشکلکی برام درآوردوگفت به من چه تورهبرگروهی!چشم غره ای براش رفتم که اونم درعوض برام زبون درآورد

همینطورباهم درگیربودیم که باصدای مامان جاخوردم

-چتونه شمادوتا؟چرابرای هم عین میموناشکلک درمیارین؟

آراد-واملکه من!مثال جالب تری نبودمیمون دیگه چیه؟بعدش هم چیزی نبود!آری خانم تازگیا واسه حرف زدن زیرلفظی میخوان!

مامان-آری دیگه چیه؟اسم داداشت رودرست صدابزن.بعدش هم منونپیچون

آراد-وا!خوب اسم دوشیزه ی روبروت آریه دیگه!درضمن من اصلاتوکارپیچوندن نیستم مگراینکه طرف خانوم باشه!ازبس این جنس لطیفه راحت پیچیده میشه!

-آراد کاری نکن بگم خفه شو

-مامان گفتی که!

-آراد

دیدم مامان داره جوش میاره آرادهم که همینطور*ق*صدداره ادامه بده این پسرکلاتوچرت گفتن پیچ فکش شله!برای همین گفتم

-مامان چیزی نیست فقط ..

باکمی تردیدادامه دادم

-قراره دوباره بریم ماموریت!هردومون من وآراد

اینوکه گفتم چشام روبستم ومنتظردادوقال مامان موندم اماوقتی عکس العملی ازش ندیدم باتعجب نگاهش کردکم که دیدم عین خبالش هم نیست اون هم نگاهی به مادوتاکه چشامون عین این وزغای زیرلاستیک ماشین زده بودبیرون کردوگفت

-به سلامتی موفق باشین

یعنی فک من وآرادرودیگه بابیل هم نمیشدازروزمین جمع کرد

آراد-مامان به خداشماروعوض کردن!یعنی دیگه تااین حد؟مامان خوبم چه به سرت اومده؟قبلاکلی مویه وگریه میکردی؟

مامان-ای باباخوب چکارکنم چشای خودم رودردبیارم آخرش هم شمامنوخرکنین وبازکارخودتون روبکنین!خسته شدم بابا!

بعدش هم بلندشدورفت توآشپزخونه تاآب بیاره!امابعدکه اومدازچشای قرمزش متوجه شدیم که داره طاقت میاره تابه ماچیزی نگه

مامان-اماگفته باشم بعدازاین ماموریت حرف حرف منه!

آرادچشمکی به من زدوگفت گاوت زایید

مامان-آریابایدزن بگیر

-ای بابامامان چکاربه زن گرفتن من دارین؟

-یعنی چی پسر؟همین که گفتم !الان دیگه سی سالته!دلم میخوادنوه هام روببینم

آراد-خوب مامان گلم واسه من زن بگیر.بیچاره دختری که بخوادبااین ازدواج کنه.ازترس زهره ترک میشه.مگه اینکه

بایه حالت مرموزبه من نگاه کردوگفت

-دختره هم یکی شبیه سرهنگ رستگارباشه!اون موقع ازپس این برمیاداماهرروزتوخونه دوئل دارن

romangram.com | @romangram_com