#چشمان_سرد_پارت_190
لیوان روگرفت طرفم وگفت
-بفرماییدبانو!نوش جان کنیدسفارش آقاست
بااین حرف آبمیوه پریدتوی گلوم وبه سرفه افتادم
اون هم باخنده توی پشتم میزدسرفه ام که بنداومدبهش چشم غره رفتم که اعتراض آمیزگفت
-به من چه؟خودش برات گرفته.صبح زوداومددادبه من وگفت برای طنینه
خودم روزدم به کوچه علی چپ وگفتم
-آهان خوبه!دستش دردنکنه
اماطرلان هنوزبیخیال نشده بود
-میگماطنین!توهم
فورابرگشتم طرفش وگفتم
-من چی؟
بااین حرکت من خنده ای کردوگفت
-هی هی!دل پرید
باحالتی عصبانی گفتم
-گمشوطرلان!فکربدنکن.
اماطرلان فوراحرفم روگرفت وگفت
-مگه من به چی فکرمیکردم؟
دیگه نبایدبیشترازاین میزاشتم اینجابمونه
زدم توی سرش وگفتم
-پاشوبروببینم!بروبچسب به همون حسام اززیرزبونش حرف بکش.چکاربه من وآریاداری؟
ابروهی طرلان بالاپرید
-جان؟آریا؟
جیغ زدم
-زهرمارطرلان!برودیگه
اون هم باخنده دویدطرف درورفت بیرون اماسرش رودوباره آوردتووگفت
-پسرخوبیه
بعدهم انگشتاش روبه حالت عالی روهم گذاشت وگفت
-بیسته بیسته!من که پسندیدم!
من هم لبخندی زدم که فورابااخم گفت
-نیشت روببند!دخترهم دخترای قدیم تااسم شوهرمیومدصدرنگ عوض میکردن
romangram.com | @romangram_com