#چشمان_سرد_پارت_168

-که طنین کورکدیله نه؟!

-خوب خود هم الان گفتی

-چی؟

-گفتی طنین کورکدیله

ک*ث*ا*ف*ت داشت ازخودم سواستفاده میکرد

-آراداگه خفه نشی این پنج تاانگشت روتوی صورتت خردمیکنم

بعدهم مشتم رونشونش دادم که آب دهنش رومثلاباترس قورت دادوگفت

-اونجوری که میره توی دهن من!نگران نیستی دستت رودندون بگیرم؟

-آراد!جون من یه بارجدی باش

فوراراست ایستادواخماش روباحالت بامزه ای توی هم کرد

-چرااخم میکنی؟

-میخوام جدی باشم

-جدی بودن اینجوریه؟

-توهرموقع که جدی هستی اینجوری میشی

سری تکون دادم این بشرآدم نمیشد

-خیلی خری

-دخترخالته

-اون که هست

برگشت بالبخندبهم نگاه کردوگفت

-الناز

منم لبخندی زدم وگفتم

-الناز

همون لحظه صدایی اومدکه هردومون باهم رفتیم وپشت درختاپنهان شدیم

-آرادمواظب باش

-مواظبم

صدای پایی میومدکه هرلحظه نزدیک میشد

تااومدطرف ماآرادبامشت اوبیدتوی صورتش وبعدهم چنان زدپشت گردنش که فورابیهوش شد.نتونست پفریادی بزنه

اونوبه یکی ازکوماندوهاسپردیم تاببرتش بیرون همراه باپنج تای دیگه رفتیم سراغ بقیه نگهبانا!پنج تاشون توی حیاط بودن پنج تای دیگه هم توی ساختمون

بالاخره ترتیب نگهباناروکه دادیم در روبرای بقیه گروه بازکردیم

-سرگردخانی باگروهت بروپشت ساختمون

romangram.com | @romangram_com