#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_175
- آقای متین، حالا من رو از شرکت اخراج می کنید؟
- مگه عقلم رو از دست دادم؟! تو در مورد من چی فکر کردی؟ می دونم که در عصبانی کردن تو زیاد بی تقصیر نبودم و ازت معذرت خواهی می کنم، ولی این رو بدون که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم کارمند ساعی و سحرخیزم رو از دست بدم!
لبخند دیگری زئم و اشکهایم را پاک کردم .
- آفرین!حالا درست شد .راستی خواستم بگم که من مجبورم برای بستن قرارداد به ایتالیا و بعد هم به اتریش سفر کنم .همین فردا راهی می شم. البته سعی مب کنم زود برگردم ، فقط.........فقط میخوام که توی این مدت ....... چطوری بگم، تو باید مواظب خودت باشی!
لحظه ای قلبم از تپش ایستاد .در عمق بلورین این جمله، معنای شفافی نهفته بود که احساس سرخورده لم را به غلیان وا می داشت.
باران باریدن گرفته بود که به زحمت و با صدایی لرزان جواب دادم:
- سفرتون بخیر! امیدوارم که بسلامت برید و برگردید
romangram.com | @romangram_com