#چشمانت_آرزوست_پارت_74
+هیی دختر نزدیک بود لهم کنیا،دلت میاد با من همچین کاری بکنی؟
-ببخشید خانم حواسم نبود در بزنم صبحونتونو براتون آوردم
+مرسی ولی صبحونه نمیخورم کلا نمیخورم فقط هر روز ساعت چهارو نیم بیا دنبالم بریم حیاط وقتی مروارید رفت برگشتم کش مو مو برداشتم از در که رفتم بیرون مروارید دوباره اومد از کنارش رد شدم ولی دیدم رفت سمت اتاق سامیار بی توجه ادامه دادم رو پله ها بودم که با صدای جیغ مروارید نزدیک بود بیفتمو ن.. شم با دیدن طاهره که سریع ار بغلم رد شدو رفت منم رفتم یه دختره دم اتاق سامیار وایساده بود ماسک رو صورتش بود اوها موهاش قرمز بود
طاهره:چیشد دخترم چرا جیغ کشیدی
مروارید با حالت زاری گفت:راستش..وقتی ایشونو دیدم (با دست به دختره اشاره کرد)
یه لحظه خیلی ترسیدم فکر کردم جنی چیزیه
دختره با شنیدن حرف مروارید چشمام گشاد شد منم نشستم رو زمین شروع کردم خندیدن ایول ایول خیلی خوب بود تو رمانا خونده بودما ولی تجربه یه چیز دیگس اصل شمایین رمان سو تفاهمه،هی میومدم نخندم چشمم به دختره و مروارید میفتاد بیشتر خندم میگرفت که با صدای سامیار نگام رو صورت دختره مات شد اونم یه پوزخند زد زهرمار دختره ایکبیری
سامیار:چخبره اینجا چقدر سرو صداس تو چرا اینجا نشستی پاشو برو سالن
به بالای پله ها که رسید چشمش از من به طاهره و مروارید بعدم دختره کشیده شد در یک صدم ثانیه چشاش قد نلبکی شد به زور خودمو جمع و جور کردم برم سالن از کنارش که میخواستم رد شم گفتم:فهمیدی چرا میخندم؟ آروم گفت:فقط برو
تایم کلاس تموم شد داشتم هلکو هلک میرفتم داخل جلوی در خمیده وایساده بودم در تلاش بودم درو باز کنم مه یکی عینهو گاو در باز کرد سرمو بلند کردم فحش بدم که چشم تو چشم دختره شدم خط چشم کشیده بود لعنتی هیج وقت نمیتونستم قرینه در بیارم فکر کنم قرمز خیلی دوس داره ها از جلوی در رفتم کنار تا بره که عینهو گوسفند یکی کوبید بهمو رفت ملت اعصاب مصاب ندارنا برم ببینم چی شده
وارد که شدم صدامو انداختم رو کلم
+مروارید،مروارید مروارید
_چه خبرته
romangram.com | @romangram_com