#چشمانت_آرزوست_پارت_65
طاهررو دیدم
+سلام طاهره جون-سلام دخترم اومدم بگم مربیت حالش خوب نبود امروز نمیاد تو هم برو اتاقت. پوفف شانس حالا که حوصلم سر رفته میرم استخرشونو میبینم
+باشه من رفتم. الکی رفتم سمت بالا قشنگ رسیدم بالا که طاهره رفت. با سرعت تمام رفتم پایین قبلا از پری پرسیده بودم کدوم راه میرسه به استخر راهرو رو که رفتم از چندتا پله رفتم پایین اوها یه استخر بزرگ بود با جکوزی،سنا خشک همی چی داشت لامصب همینطوری داشتم فضولی میکردم و به استخر نزدیک بودم تا عمقشو بفهمم صدای سامیار اومد مثل اینکه داشت با تلفن حرف میزد چون جزخودش صدای کسی نمیومد
بدبخت شدم رسما بدبخت شدم هل کرده بودم هی میدویدم سمت راست سمت چپ
تو این هاگیر واگیر پام لیز خوردو پرت شدم تو آب،از اونجایی که شنا بلد نبودم اشکم داشت در میومد و هی آب میرفت تو دهنم کم کم نفسم داشت بند میومد که که احساس کردم یکی دیگه هم اومد تو ابو بعد منو گرفتو کشید بالا سرم که از آب رفت بیرون یه نفس عمیق کشیدمو بعد سرفه کردم کی نجاتم داد سرمو بلند کردم خون تو بدنم یخ زد سامیار بود باداد شروع کرد حرف زدن:تو دقیقا اینجا چه غلطی میکنی؟
بی حال بهش نگا کردم
_مگه کری احمق میگم تو اینجا چه غلطی میکنی هااا،انقدر زبون نفهمی د آخه لامصب اومدنت به اینجا به درک اگه نمیومدم که باید نعشتو از اینجا جمع میکردن اعصابم خورد شد با کف دست کوبیدم به سینشو گفتم:اگه تو نمیومدی نمیفتادم تو آب،خب نجاتم نمیدادی میمردم هم تو راحت میشدی هم من
هی میگه نجاتت نمیدادم،نجاتت نمیدادم خب نجات نمیدادی مجبور نبودی که
_که مجبور نبود نجاتت بدم
+آره
_راست میگی مجبور نبودم
یه دفعه ای.....
یه دفعه ای دستاشو از دورم باز کرد دوباره افتادم تو آب دستو پا هم نزدم چون شنیده بودم دست و پا زدن باعث میشه ببشتر بری زیر آب این سری واقعا داشتم خفه میشدم که کشیدم بالا از لبخ استخر هلم داد بالا و خودشم اومد بعد چندتا نفس عمیق به سامیار نگاه کردم کلافه بود حق داشت این چرا پیراهن تنش نیست اومد سمتم بلندم کرد چند قدم رفتیم که نزدیک بود لیز بخورم که سامیار گرفتمو کشیدم سمت خودش:مراقب باش هلش دادم عقب+باشه مراقبم و ادامه راهو باهم رفتیم از پله ها که رفتیم بالا داشتم میرفتم سمت اتاقم که دستمو گرفتو کشید سمت اتاق خودش
romangram.com | @romangram_com