#چشمانت_آرزوست_پارت_39

+چی شده طاهره جونم تو که میگفتی شال سرت کن همش پیش سامیار جونت شد کشک

بعدشم پشت چشم نازک کردم

-نخیر گفتم جلوی نگهبانا سرت کن سامیار که چشمش سیره نگاش هرز نمیره

ااا نه بابا یکی منو بگیره غش نکنم

-بشین غذاتو بخور

شروع کردم به غذا خوردن

من:راستی بردیا کجا رفت؟

-بردیا خونه خرید رفت خونش به مطبشم نزدیک تره براش رفت و آمد آسون میشه

+مطب،مگه دکتری چیزیه؟

-آره پسرم روانشناسه

همه هم که پسرشن خدا رحم کنه

ااا گفت روانشناس یهویی دمغ شدم

+تیامم روان شناسی میخونه البته ها تینا راضیش کرد و نظر طاها هم نقش داشت


romangram.com | @romangram_com