#چشمانت_آرزوست_پارت_25

سریع بلند شدمو همراه رضا راه افتادم

خواستم برم رو مبل بشینم که باز با صداش رو مخم اسکی رفت

رضا:کجا آقا طبقه بالا تو اتاق کارش منتظره

من:وااای استرس دارم رضا:چیکار کنم

زهرمار همه شون قصد ضایع کردن منو دارن

چشم غره بهش رفتم خندش گرفتو گفت:جدی دختر بامزه ای هستی

منم که تعریف ندیده و عقده ای دستمو کوبیدم به همو شروع کردم به حرف زدن:آره بابا میدونم نمکدونم میدونم شکر پاچم میدونم گرم کننده محافلم .....

سامیار:ااا اینم میدونی که دلقکی؟

برگشتم سمتش چه تیپ خفنی هم زده شلوار جین مشکی،پیراهن جذب مشکی با تک کت سرمه ای نه بابا جذذذاب

با صدای سامیار به خودم اومدم رضا رفته بود

سامیار:همیشه اینجوری مثل وزغ زل میزنی به طرفت یا نگات رو همجنسای من اینجوریه

وزغ عمته خاک برسر بیشعور همه عاشق چشمه درشتن

من:ااامثلا تو همجنسات چی دارین که بخوام نگاتون کنم


romangram.com | @romangram_com