#چشمانت_آرزوست_پارت_110
رفتم سمت صندوق یه پسره بود وایستادم کارش تموم شه،نههه مثل اینکه قرار نیست بره میخواستم اعتراض کنم که پسری که پشت صندوق بود بهش گفت
فروشنده:داداش یه لحظه خانوم منتظره کارشو حل کنم ادامه میدیم
همینکه پسره برگشت لباس از دستم افتاد
این اینجا چیکار میکنه
+تو..تو اینجا چیکار میکنی
برگشت به فروشنده یه چیز گفت و تا خواستم برم مچ دستمو گرفت
_تو صب کن
سعی میکردم دستمو از دستش در بیارم که متوجه شدم همه از مغازه رفتن بیرون
+هییی اینجا چه خبره
دستمو ول کردو ی قدم اومد جلو که سریع همون قدمو رفتم عقب
+اصلا اصلا فکر اینو نکن که حتی بهم نزدیک شی
_هه مثل اینکه منو نمیبینی خیلی راحت شدی این بود اون همه آه و ناله و اشکت تو اون یه هفته،که الان تو خیابونا ول شدی
+دهنتو ببند به تو هیچ ربطی نداره،تو خیابونا ول شدم آره ولی به توچه ها به توچه
romangram.com | @romangram_com