#چشمان_آتش_کشیده_پارت_125

_ براي انتقام از من، مي‌خوان از تو استفاده کنن.

با حرفش تنم يخ کرد.

- گوش کن آنيدا؛ بهم قول بده تنها جايي نميري.

دستم‌ رو بيرون کشيدم و به صندلي تکيه زدم نمي‌فهمم من چه ربطي به يک اختلاف قديمي و کهنه دارم؟ چرا پاي من‌ رو کشيدن وسط؟ اون لعنتيا چي از جونم مي‌خوان؟ اين سوالا حالم‌و بد مي‌کرد و باعث مي‌شد از اينکه به دانکن نزديک شدم به خودم ناسزا بگم. با حس انگشتاش مورمورم شد، طره‌اي از موهام‌و به پشت گوشم برد و با ناراحتي نگام کرد. با حالت مغرور و دستوري صبح خيلي فرق کرده بود.

_اين اين قضيه تا کي قراره ادامه داشته باشه؟

- زياد طول نمي‌کشه. ولي تو بايد بهم قول بدي که تنها جايي نميري.

پوزخند تلخي بهش زدم که حال خودمم بد شد.

_ امروز با جوليا بودم که اومدن سراغم به نظرم هيچ فرقي براشون نداره که تنها باشم يا کسي همرام باشه، به هر حال اونا سه نفرن.

دستاش‌ رو دور شونم قفل کرد و به طرف خودش برگردوندتم.

لحنش دستوري شد

_ تا وقتي که اوضاع بهتر بشه با دانکن مي‌ري.

romangram.com | @romangram_com