#چشمان_آتش_کشیده_پارت_11
- نه فقط سعي کن بلايي سر خودت نياري و وقتي رسيدي بهم زنگ بزن، درضمن رانندهي شخصي بهادر خان تو فرودگاه دنبالت مياد.
ابروم با شنيدن اسم راننده به موهام نزديک شد. با يک خداحافظي تماسو قطع کردم و گوشي رو روي داشبورد انداختم. شايد فکر کنيد احساس ندارم، چون قبل اينکه برم لندن ازشون خدافظي نکردم ولي اصل قضيه دقيقا بر عکسه. چون آدم احساساتي هستم، اينکارو نکردم. احساس ميکنم با گفتن اين کلمه ممکنه ديگه نبينمشون و دليلش به خيلي سال پيش برميگرده. به محض گفتن اين کلمه به صميمي ترين دوستم در عرض چند ثانيه با ماشين تصادف کرد و براي هميشه تنهام گذاشت.
کوتاه مدت چشمام رو باز و بسته کردم. با مکثي نفسم رو طولاني رها کردم. هيچ وقت صحنهي جسم بي جونش از جلوي چشمام کنار نميره، دستمو به طرف ضبط دراز کردم که صداي آهنگ تو ماشين پيچيد
I praise allah for sending me you my love
من سپاسگذار خدام که تو رو براي من فرستاده عشق من
You found me home and sail with me
تو خونهي من رو ساختي و همراه من حرکت ميکني
And I'm here with you
و من اينجا با تو هستم
romangram.com | @romangram_com