#چشمان_آتش_کشیده_پارت_104


-‌ خبر صبح ؟

_ آ..آره . قبل اينکه بيام اينجا اخبار گزارش يه پسرو داد که به خاطر گاز گرفتگي يه حيوون وحشي روي گردنش، نزديک جنگلي که انتهاي خيابون سيترسونِ مرده.

چهره‌اش رنگ پريده شد و چشماش تيره. دستاش‌ رو مشت کرد و يک دفعه يه قدم عقب رفت. متعجب از رفتارش گفت : _سوييچت‌و پيدا نکردم‌، خودم مي‌رسونمت.

_ ولي ..

- من خودمم کار دارم بشين.

با بلند شدن صداي غير فعال شدن دزدگير، نگام به کنار عمارت افتاد. زير پيچکا يه آئودي مشکي پارک شده بود. ابروهام پريد بالا. با دستش به ماشين اشاره زد. به طرف ماشين رفتم و رو صندلي جلو جا گرفتم. چهره‌اش همچنان سفت و سخت بود. سريع پشت فرمون نشست و ماشين‌و راه انداخت. با قدرت رو پدال فشار آورد که ماشين از جا کنده شد. به صندلي تکيه دادم که ضبط‌و روشن کرد. آهنگ بي کلامي پخش شد و فضارو منقلب کرد

- خونه‌ات کجاست؟

دندوناش‌و بهم مي‌فشرد و به جلو نگاه مي‌کرد.

_مستقيم برو . بعد اين که از اينجا خارج شدي، خيابون بعدي رو بپيچ به چپ.

سرش‌ رو تکون داد و با سرعت حرکت کرد.‌


romangram.com | @romangram_com