#چادر_گلی_پارت_20

ـ هیچی، چمه؟

ـ موضوع عاشقی چی بود؟

ـ عاشق شدم دیگه.

ـ عاشق کی؟

ـ همون دختر چادریه.

ـ کدوم دخترچادری؟!

ـ همون که هفته پیش بادوستش اومد خرید، دوستش خیلی چک وچونه می زد، که گفتم حیف که چادریه وگرنه می رفتم جلو.

ـ هو، بعد از یه هفته یادت اومده عاشق شی، برو عمتو دست بنداز.

ـ خواهر شوهر دختر عممه!

ـ اِ، ازکجا فهمیدی؟

ـ حال ندارم تعریف کنم؛ ولی فهمیدم دیگه. دختر خوبیه ظاهرا. سه روز دیگه عروسی دختر عممه؛ اونجا هم ببینمش به مامان اینا می گم. ما که از دخترای این شهر خیری ندیدیم، ببینم از این چادریه می بینم!

ـ چی بگم والله. تو احتمالا یه چیزیت شده.

و بدون هیچ حرفی ماشین رو پارک کردم و با ستار به سمت بوتیک رفتیم.

٭٭٭٭٭

ماهرخ

٭٭٭٭٭



دوهفته مثل برق گذشت و من الان تو آرایشگاه نشستم و منتظرم نازگل آماده شه و بعدش هم من.

کم کم آرایش نازگل تموم شد. کمکش کردم لباسش رو بپوشه. وقتی پوشید یه چرخی دور خودش زد و با استرس ازمن پرسید:

ـ ماهرخ خوب شدم؟


romangram.com | @romangram_com