#چادر_گلی_پارت_2

ـ کی رو دیدی؟!

ـ همون پسره که دیروز تو حیاط دانشگاه دیدمش؛ پراز ادعا وفیس هست.

ـ الان می گی من چکار کنم دقیقا ؟

ـ هیچی بی ذوق؛ خواستم بدونی.

چپ چپ نگاش کردم وحواسم رو به استاد دادم و شروع کردم از یه درخت با مشخصاتی که گفته بود، اسکیس زدم.

خدا رو شکر امروز دو ساعت بیشتر کلاس نداشتم. می تونستم به بقیه کارهای باقی مونده هم برسم، تمرین هام که تموم شد، وسایلم رو جمع کردم و منتظر شدم که فاطمه هم وسایلش رو جمع کنه و با هم ازکلاس بیرون بریم. با گفتن خسته نباشید استاد، همه بچه ها کلاس رو ترک کردن، جز من وفاطمه.

ـ بدو دیگه فاطی چقدر لفتش میدی.

ـ هولم نکن وگرنه خط لبم کج می شه، بعد مجبور می شی نیم ساعت بیشتر وای سی.

ـ از دست تو من هر روز یک ساعت دیرتر می رسم خونه.

و نفسم رو باحرص بیرون دادم.

همین طوری که رژ لبش رو می انداخت تو کیف اش،اومد سمتم و من رو با خودش کشید و ازکلاس بیرون برد.

ـ وای ماهرخ، عجب هواییه؛ بیا خونه نریم.

(کلا فاطمه جمله هاشو با وای ماهرخ، شروع میکنه)

ـ وا، پس کجا بریم دختر؟!

ـ نمی دونم بریم بگردیم.

ـ نمی شه، خونه کلی کار دارم.

ـ اَه ماهرخ، ضدحال نباش دیگه.

ـ خوب کجا بریم آخه؟

ـ نمی دونم این همه جا؛مرکز خریدی،پارکی،جایی.

ـ بذار زنگ بزنم خونه هماهنگ کنم.


romangram.com | @romangram_com