#بوی_نا_پارت_72


-سینی رو!

-سینی چی رو؟

-چایی!

-چایی می خواین تو زنونه؟

-بعله!

-الان می رم می آرم!

» نگین خندید!مهرداد م خندید!نگین گفت «

-تو دست تونه!

و فهمید که با مهرداد بدبخت چیکار کرده! «

» مهرداد با همون خنده گفت

-چی؟

-سینی چایی!

» تازه مهرداد حواسش جمع شد و گفت «

-بله!بله!بفرمایین!

» نگین سینی رو گرفت و گفت «

-مرسی!

-خواهش می کنم!

» بازم نگین خندید!مهرداد م خندید که نگین گفت «

-نمی خواین تشریف ببرین؟

romangram.com | @romangram_com