#بوی_نا_پارت_57


-دختره ي ور پریده،این همه آدم بزرگ اینجا نشسته و تو اول به یه الف بچه سلام می کنی؟

» پري زود گفت «

-اول به شما سلام کردم!متوجه نشدین!

-غلط کردي!دیگه هر چی هستم کر نیستم!

-اوا بلا نسبت شما حاج آقا!

-بذار اینجا میوه رو ببینم!

بعد همونجور که یه خیار بر می داشت گفت: «

-بالاخره فکراتو کردي؟می خواي ازدواج کنی یا نه؟

» پري یه ذوق کرد و گفت «

-هر جور شما صلاح بدونین حاج آقا!

-تورو نگفتم که!دارم این پسره رو می گم!

-من آقا جون؟

-درد!

-یعنی حاج آقا! من؟

-بعله!شما!

-من حالا ازدواج برام زوده!

-زوده؟سن خرِپیرِحاج مم حسن رو پیدا کردي!

-آقا جون این حرفا چیه آخه؟

-شوخی می کنم باهات خره!

romangram.com | @romangram_com