#بوی_نا_پارت_33
حاج عباس دو تا دستاش رو به حالت بالش و خواب راحت گرفت یه طرف صورتش که تو همین موقع یکی از بازاریا که هفت هشت متر اون طرف تر بود اومد جلو و با خنده گفت
-حاج آقا واسه خواب تشریف می برین؟سلام علیکم!
-علیکم السلام!نه والا!داشتم به اخوي می گفتم که وقتی حساب پاك باشه،تا آدم دستش رو زیر سرش می ذاره و می خوابه!
-سلام علیکم حاج حسن آقا!احوال شما!
-سلام علیک حاج اقا!به مرحمت شما!بعله !بنده م داشتم پیش پاي شما از وجدان راحت و دست پاك و دل بی آلایش خدمت اخوي صحبت می کردم!خدا رو شکر که بنده و اخوي اگه چیزي در بساط نداریم عوضش جلوي خلق خدا رو سفیدیم!شاعر می فرماید:راستی اخوي شما دیرتون نشه!
-چرا!چرا!دست شما درد نکنه!سلام مفصل خدمت زن داداش برسونین!
-شمام به همچنین!
-پس فعلا با اجازه ي شما!خدا نگهدارتون باشه!
-خدا نگهدارتون!فی امان الله!
حاج عباس با سرعت از مسجد اومد بیرون و یه راست رفت حجره و به شاگرداش سفارشات لازم رو کرد و گفت که سر درد داره و امروز زود می ره خونه و بعدش رفت طرف سبزه میدون و سوار مترو شد و بیست دقیقه بعد پیاده شد و از اونجا یه تاکسی سوار شد و رفت خونه!
خیلی عصبانی بود!کاردش می زدي خونش در نمی اومد به طوریکه تا رسید خونه و توپید به کارگرشون و سر جمع کردن برگ ها ي باغچه ازش ایراد گرفت و بعدش یه دعوایی م با کلفت شون کرد و کت ش رو از تن ش دراورد و پرت کرد یه جا و رفت تو سالن نشست!
لیلا خانمم،زن حاج عباس،می دونست این جور وقتا باید چه جوري شوهرش رو آروم کنه!براي همین م یه لیوان خاك » شیر و عرق بیدمشک براش ریخت و رفت تو سالن
-سلام!چطور زود اومدي عباس؟!
-صد دفعه به شما گفتم به من نگو عباس!بگو حاج آقا! د شما می گی که اینام می گن دیگه!
-اینا غلط می کنن!فقط منم که حق دارم شوهرم رو عباس صدا کنم!بیا بخور!
-لا اله الا الله!چی هس؟
-چیز خوبیه!عرق بید مشک توش ریختم!خاك شیرم براي مزاج ت خوبه!
-بده من ببینم!مگه اینا واسه آدم مزاج میذارن!
-چی شده؟چطور امروز زود اومدي؟
romangram.com | @romangram_com