#بوی_نا_پارت_1
به نام آفریدگار یکتا
«روزگار عجیبیه!آدم وقتی دقت کنه،می بینه که چه اتفاقاتی ،همین دور و ور خودش افتاده که واقعا باور نکردنیه!
مثل همین خاطره یا داستانی که می خوام براتون بگم!
می خوام داستان خانواده ي حاج عباس جوکار بولاتپه لوش و حاج حسن جوکار بولاتپه لوش رو براتون بگم!
اما قبل از اینکه شروع کنم اینم بگم که تمامی اسامی،نام خانوادگی،جاها و مکان ها و اشخاص ، اگرم شباهتی با کسی یا جایی دارن،تصادفیه و حقیقت نداره!
اصلا این فقط یه داستانه براي سرگرم شدن!
نام خانوادگی م چیزي گذاشتم که با هیچ نام خانوادگی یکی نباشه!جوکار بولاتپه لوش!فکر نکنم یه همچین نام خانوادگی اصلا پیدا بشه!
خب!
حالا براي سهولت کار، این دو نفر رو ، حاج عباس جوکار و حاج حسن جوکار صدا می زنیم!
براي اینکه به داستان حاج عباس و برادرش حاج حسن برسیم و بعدش برسیم سراغ بچه هاشون که اصل داستانه،باید یه خرده برگردیم عقب که ببینیم اصلا این دو نفر کی هستن!
پس می ریم به سالهاي هزارو سیصد و سی شمسی و اون طرفا!
شایدم یه خرده این ور و اون ور ترش!
حالا کوچه پس کوچه هاي اون زمان تهران رو رد می کنیم تا برسیم به خونه حاج مصطفی جوکار که پدر همین حاج عباس و حاج حسن جوکاره!
البته تو این سالها این دو تا برادر سن و سالی ندارن و هنوز بچه ن!
هنوزم حاجی نشدن و همون حاج عباس و حسن صداشون می کنیم!
کوچه پس کوچه ها رو رد می کنیم تا برسیم طرفاي محله اي قدیمی و اون طرفا که خونه حاج مصطفی جوکار اونجاس.
حاج مصطفی معتمد محل شونه!دو بار تا حالا حج رفته و تو محل عزت و احترام عجیبی داره!اون وقتام که سفر حج رفتن به راحتی الان نبوده که!چی می شده که یه نفر می تونسته تا مشهدش بره!حالا حساب کنین مکه رفتنش چه طوري بوده؟
اون زمان ها چون مردم خیلی فقیر بودن،کمتر کسی می تونست حاجی بشه!براي همینم اگه می گشتین،شاید تو هر محل یه نفر رو پیدا می کردین که سفر حج رفته باشه!چه برسه به اینکه تو یه محله یه نفر دو بار سفر حج رفته باشه!دیگه ببینین مردم چقدر بهش عزت و احترام می ذاشتن و تحویلش می گرفتن و بهش اعتماد می کردن!
خونه حاج مصطفی یه خونه چهارصد پونصد متري تو یکی از محلات پایین و قدیمی اون وقتا و از محلات معتبر تهران بوده!
romangram.com | @romangram_com