#بغض_غزل_پارت_52
-کنار اب موقعی که من تنها بودم
-آهان ! به ده دقیقه قبل از اینکه شما بیایید
-یعنی من مزاحم تنهایی شما شدم ، درسته؟!
-نه نه اصلا ، اخه من کنار دریا اروم می شم حالا تازه حرفهاي شما بیشتر من رو اروم کرد ، هر چند که به فکر فرو
بردم
-به چه فکر ؟
-واقعا خودم هم نمی دونم ولی پیش خودم احساس کردم دلتون خیلی پره
-از چی ؟
-اون رو دیگه من نمی دونم
-پس چرا می گید که حرفهاي من شما رو به فکر برده؟
-آخه من شش سال بود که ایران نیومده بودم ، توي این شش سال هم وضع ایران خیلی فرق کرده
-از چه لحاظ فرق کرده ؟
-نمی دونم شاید همه چیز اما هیچ چیز اطرافیانم مثل قبل نیست ، همه عوض شدند هیچکس خودش نیست ، همه
نقاب به صورت دارند، در ظاهر دوست و در پایان چیز دیگه اند ، دیگه نمی تونمی درد دلم و با اطمینان بهشون بگم ،
همه اونایی که دوستشون داشتم و دوستم داشتن دیگه اون آدمایی که می شناختم نیستند، دیگه نمی تونم مثل قبل
باهاشون راحت باشم ، حالا یا من عوض شدم و خودم خبر ندارم یا واقعا اونا عوض شدند و اون ادماهاي یه دل و یه
رنگ سابق نیستند ، واقعا نمی دونم ! شاید اشکال از من باشه، واقعا نمی دونم ، نمی دونم!!!
-آقا ارمان شما که دلتون پر تر از منه
-خانوم اینا همه اش حرف بود عمق موضوع ها هیچ وقت نمی شه روي زبون جاري بشه آخه زبون همیشه واسه بیان
romangram.com | @romangram_com