#بغض_غزل_پارت_44
-چرا؟
-چون عاشق راحت نفس می کشه
اما سهیل گفت:زیاد هم مطمئن نباش ، غزل جان!
آرمان گفت : خب به چه دلیل این حرف رو می زنید؟
-به خاطر یاد معشوقش!
-آه چه رویایی!
-زیاد هم رویایی نیست
-راستی غزل خانوم ، شما چرا نمی دونید که عاشق چی یا کی هستید؟
-بله؟!
-ببخشید که رك پرسیدم به حساب کنجکاوي بذارید ، نه گستاخی
-خواهش می کنم ، راستش می ترسم طعم تلخ شکست در راه عشق رو بچشم
-کی گفته شما طعم تلخ شکست رو می چشید؟
-کسی نگفته ، ولی شاید سختی این شکست من رو می ترسونه
-غزل خانوم ، شما فکر کردید دنیا چیه؟ دنیا مصائب و مشکلات هم زیاد داره و فقط خوشی نیست!
-آره می دونم می خواید بدونید که من دنیا رو در چی می بینم ؟
-صد در صد
-ببینید آقا آرمان ، به نظر من دنیا فقط حس کردن می خواد همین ، براي این که بفهمی چیه ؟ باید دنیا رو تو نگاه
کردن دید و من می بینم براي این که مردن و متولد شدن مردم رو ببینم ، براي این که خرد شدن و شکستن و تنها
شدن عاشق رو ببینم ، آره آقاي نواصري ، من به این امید زنده ام که نگاه کنم تا که باور کنم چشم به راهم ، حالا
romangram.com | @romangram_com