#بغض_غزل_پارت_100


-خب این تمرین رو حل کن ببینم.

تمرین رو حل کردم،سهیل یکی دوتاي دیگه تمرین به من داد که همه ي آنها رو هم حل کردم و بعدبا خوشحالی

گفتم:

-خب دیگه همه رو بلدم حالا بریم سر سورپرایز.

-کجا بریم سر سورپرایز؟ هنوز دو درس دیگه باید بخونیم.

-اذیت نکن دیگه کل کتاب دوازده درسه ومن نه درسش رو خوندم، سه درس دیگه باشه واسه یه روزدیگه.

-یعنی نمیخواي دوره کنی؟

-اون هم به موقعش.

-خب باشه، هر طور تو بخواي پس پاشو حاضر شو

-واسه چی؟

-مگه نمیخاي بدونی سورپرایز من چیه؟

-چرا چرا! ولی مامان؟

-ماماننت با من، تو حاضر شو تا من مامانت رو راضی میکنم.

تا من حاضر شدم سهیل رضایت رو از مامان گرفت و هر دو بیرون رفتیم طبق معمول سهیل در ماشین رو بازکرد و

من نشستم خودش هم نشست و ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم که من گفتم:

-راستی سهیل! تو چرا همیشه در ماشین رو واسه من باز میکنی؟

-من واسه همهی خانوم ها در ماشین رو باز میکنم.

-اي مگه به غیر از ما خانوم دیگه هم سوار ماشینت میشه؟

-این یه رازه


romangram.com | @romangram_com