#بلو_پارت_62
-پگــــــــــاه.
مادرجون-یا زهرا(س) یا زهرا چیه؟
چشمامو از هولم تا ته باز کردم. در خونه رو باز کرد و توی خونه رو نگاه کرد، زن عمو شراره هم از پشتش گردن کشید که ببینه چه خبره. ارسلان با قدمای بلند توی خونه اومد و بلند و تهدید گفت:
-پگاه میکشمت.
«تا خواست به طرفم بیاد طاهر و مادرجون مانع شدن و طاهر جدی گفت:»
-عه! صبر کن ببینم.
«رضا کمی جلو رفت و نیم رخشو میتونستم ببینم، فقط اخم کرده بود و آروم با قاطعیت گفت:»
-چیشده؟!داد نزن، صداتو بیار پایین اینجا توی در و همسایه آبرو دارن.
ارسلان شاکی داد زد:
-داداش چه آبرویی؟ ایــــــن «به من اشاره کرد» مگه آبرو گذاشته، همه درو همسایه دارن در مورد حیثیت ما حرف میزنند، آبرو؟ هه کدوم آبرو؟ کـــــدوم آبرو؟
مادرجون-باشه مادر باشه آروم باش
«طاهر عاصی شده گفت:» اَهَه وایستا ببینم چیشده؟
حتما عکسا و فیلما رو میگه، به خاطر فیلم اینطوری میکنه؟مگه بی خبر بوده؟این جریان جدیده لابد کارگراش حرفی زدن. رضا جلوتر رفت و جدی تر و شاکی تر ولی بدون اینکه حتی یه پالس از صداش بالاتر بره گفت:
romangram.com | @romangram_com