#بی‌گناه_پارت_21


تا من خواستم حرف بزنم برسام با اخم جواب داد: نامزده بهار هستم.

جمشيد اخمي کردو گفت: بانو نگفته بودي نامزد داري.

من: مي بخشيد جمشيد خان فرصت نشد.

جمشيد لبخندي زدو گفت: خوب که اين طور خوب امروز قرار داد ببنديم .

من: البته فقط.......

جمشيد مردد نگام کرد.

برسام حرفمو ادامه داد: فقط اينکه منو خانمم سرمايمونو گزاشتيم رو هم و با هم شريک شما ميشيم.

جمشيد اخمي کردو گفت: بانو اين قرارمون نبود.

برسام جواب داد: جمشيد خان شما واسه وارد کردنه جنسات به سرمايه احتياج داري من کلي پول گزاشتم روي پول بهار و پولمون دو برابر شده چرا مرددي.

جمشيد: به هرکسي اعتماد ندارم


romangram.com | @romangram_com