#بیگناه_پارت_12
جمشيد: خوب حالا چه چيزي ميخواي در قبال شکست دادنه مسيح.
لبخنده عشوه ايي زدمو گفتم: يه چيز کوچلو........... ميخوام باهاتون شريک بشم.
جمشيد خنديدو گفت: دختر بي پروايي هستي شريک شدن با ما کاره ساده ايي نيس.
من: از هر لحاظ اماده ام چي کم دارم مگه هم پول دارم هم عقل.
جمشيد: که اين طور پس ميخواي کاري کني بي سابقه چون تا حالا نشده کسي رو شريک خودمون کنيم البته اگه اقاي سحابي و محتشم و فاکتور بگيريم.
من: چرا چون من يه زنم.
جمشيد: نه بزعکس به نظر من قدرت دست زناس شما که سر دسته اونا هستين بانوي زيبا.
بهتره از مکر زنانم استفاده کنم بهش نزديک شده و در حالي که انگشت سبابمو روي پاهاش ميکشيدم خم شدم سمتش و با عشوه شتري گفتم: حالا چي اره يا نه.
جمشيد لبخند چندشي زدو گفت: مگه ميشه بهت نه گفت.
لبخنده پيروزي زدمو گفتم : پس شريکيم.
دستاشو توي دستامو گزاشت و گفت: شريکيم........ فردا بياين شرکتم براي امضاي قرار داد.
romangram.com | @romangram_com