#بی_تو_مگه_میشه_پارت_13
اره لابد از همون برنامه های خاک توسری...
- منتظرم
کثافت بدون خداحافظی قطع کرد..عزیز حق داره بگه این آدم نیست.ولی نامردیه من بخوام اینو آدم کنم..تا بخوام اینو سر راه بیارم خودم پیر شدم..والا..پسره نچسب بدقیافه....نه بد قیافه هم نیست ..یعنی جذابیتش واقعا چشم گیره...تیپش و هیکلشم همینطور ...چهارشونه و ورزیده.یادمه زن عمو میگفت از بچگی تو باشگاه های پرورش اندامه البته الان هم همینطور ...فکر کنم قدش هول و حوش 190 باشه..
یه لحظه از این که کنارش بایستم خندم گرفت..اخه من یه دختر چشم و ابرو مشکی سبزه با قد 165 ...قدم متناسب بود اما در مقابل اون نردبون کوتوله محسوب میشدم هیکلم...در این مورد هیچی از تفلون کم نداشتم ......
چشمای مشکی گیرایی داشتم و لبای به نسبت بزرگی..کلا تو صورتم اولین چیز چشم گیر چشمام بود..به قول مامانم تو با این چشما اخرش یه بدبختی و هلاک میکنی.( خب دیگه بسه خیلی نوشابه برا خودم باز کردم)
با صدای مامانم به خودم اومدم...اینقد غرق در افکارم بودم که حضورشو تو اتاق حس نکرده بودم.
- دختر تو معلوم هست حواست کجاست ؟
- ببخشید چیزی شده ؟
- نه خیر.خواستم بگم اگه لطف کنین تشریف بیارین سفره رو اماده کنین ممنون میشم.اخه شام حاظره.
- رو جفت چشمام مامان گلی
- زبون نریزی چیکار کنی ؟
با نیش باز رفتم پایین و میزو اماده کردم.
- برو باباتم صدا کن
رفتم سمت اتاق بابا
- بابا.
در و که باز کردم بابا داشت نماز میخوند....چن لحظه ایستادم تا نمازش تموم شد.بعد با هم رفتیم سر میز.
بعد از شام ظرفارو شستم و سریع رفتم سمت اتاقم....از استرس فردا خوابم نمیبرد یعنی نقشم میگرفت؟
اگه میشد حالشو حسابی گرفتم.
romangram.com | @romangram_com