#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_90
:مــــــاااامــــان
مامان: پروا پاشو دیرمیشه دخترم
با هربدبختی بود بلندشدم رفتم دست وصورتموشستم ..
مامان وبابا پویان داشتن حاضرمیشدن گفتم: مامان پس صبحونه چی؟
مامان: گفتن توراه میخوریم..
: ای بابا من گرسنمه خب😞
مامان:باشه حالا توفعلا اماده شو الایه چیزی میدم بخوری ده برو دخترجون
رفتم تواتاق کوله پشتیموبرداشتم همه لباسامووسایلموجمع کردم
یه مانتوبنفش تیره تنم کردم موهامم همه بالاجمع کردم شلوارلی تیره رنگی هم پوشیدم شال بنفشم زدم ..
کمی کرم به صورتم زدم باکمی هم رژ..
همینا بس بود کولموبرداشتم ازاتاق رفتم بیرون..
فصل سی ونهم: همه رفتیم درخونه پدر ارتان جمع شدیم..
قرارشددخترپسرای جوون برن تویه ماشین منوغزل وخواهرارتان(اترین) وسوشارفتیم توماشین ارتان..
شقایق وغزالم تویه ماشین پویانم باسهیل وبقیه..
سوشا نشست جلوپیش ارتان منم نشستم پشت سرارتان غزل وسط بوداترینم اونطرف ..
ارتان:خوبی پروا خانوم؟
:مرسی
ارتان: تولکی انگاری ..
:نه خوابم میاد..
ارتان: ای ای حالا یکم بخواب منم الان یه اهنگ توپ میذارم حال کنییی..
ریزخندیدم وسرموبه شیشه چسبوندم دیدم که ارتان اینه روصورت من تنظیم کرددستشو بردسمت ضبط واهنگ موردنظرشو پلی کرد:ا صلا یه دفعه ای شد که گفتم می خوامت
دست خودم نیست که هر روز می پامت
romangram.com | @romangram_com