#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_85
جریانوواسه ساراتعریف کردم حتی جریان دیشب واینا...
سارا: عزززززیزدلم الهی من فدای دلت شم که انقدزجرکشیده
:مرسی اجی حالا بیا این گندکاریامودرس کن
سارا: ای به چشمممم
فصل سی وپنجم: سارا واسم مژه کاشت وابروهامم تاتوکرد..
صورتمم پاک سازی کرد.
خیلی خوب شده بودبهش گفتم موهامم شکلاتی کنه دوس نداشتم رادانم مرده موهام رنگی باشن..
وقتی کارم تموم شدنگاهی تواینه به خودم کردم چقدقیافم زنونه شده بودچه کردی باخودت پروا که به این روز دراومدی هـــــی روزگاردس خوش..
ازسارا تشکرکردموازارایشگاه اومدم بیرون ..
رفتم کافه که نزدیک خونمون بود
قهوه تلخی سفارش دادم ..
به موزیک تلخ وبی صدایی که فضای عاشقانه اونجاروپرکرده بودگوش میدادم ...
همه کنار یه نفرنشسته بودن من تنهای تنها دلم به حال خودم سوخت حس غربت بهم دست داد..
سری قهوموسرکشیدموازاون فضایی که انگار برای ادمایه یه نفره جان نبود زدم بیرون ..
بی هدف توخیابونا قدم میزدم،هفته دیگه عیدبود..
تومغازه مانتوفروشی رفتم مانتوهای پر زرق وبرقی چشمموجلب میکردن ولی تا میرفتم برشون دارم چیزی ته قلبم میسخوت..
اخریه مانتوکه سرمه ایی بود وقدمتوسطی داشت وروش گلای قشنگی کارشده بودوبا یه سنگ سینه بسته میشد ..
یه مانتومشکی که روش گیپور سفید داشت خریدم ..
دوتا روسری ودوتاشالم که بهشون بخوره باکفش وشلواروکیف ..
تنهایی خرید کردنم عالمی داشت ها هیچ کس نیست نظربده هیچ کس نیست همراهیت کنه هــه بیخیال تنهایی شیک تره..
رفتم تومغازه لوازم ارایشی تاتونستم خرید کردم اخرم خسته شدم رفتم فست فودی واسه خودم لازانیا وپیزا سفارش دادم وازخجالت شیکمم دراومدم.
پول غذاروحساب کردم واومدم بیرون ماشینی گرفتم ورفتم خونه.
دروباکلید بازکردم وگفتم: سلام ..
مامان بادیدنم بهت زده شدومحکم بغلم کردوصورتموبوسید..
مامان: الهی مادرت بمیره..خوبی دخترکم کجابودی مادر؟
:خدانکنه مامان خوشگلم توخوبی ببخش منومامان بااون کار احمقانم حال شمارم بدکردم ..
romangram.com | @romangram_com